📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#الف ۶
ای بیتو ز زندگیم خشنودی نه
از درد توام امید بهبودی نه
آنروز که دور از تو شدم دانستم
غم میکُشدم ولی به این زودی نه!
#طلعت_اصفهانی از هجوم غم ز لب تا سینه دارم کاروان
تنگی جا بر دل تنگم ره فریاد بست.
#برهمن_اکبرآبادیچندربهان
الفت میانهی من و غمهای عشق تو
جایی رسیده است که من هیچکارهام!
#صالح_اصفهانی از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود.
#حافظ از مشرق بناگوش، خندید صبح پیری
ما تیره روزگاران در سیر ماهتابیم.
#صائب از همه افسردگیهای جوانی یاد آرم
هر کجا بینم گل پژمردهای بر شاخساری
#ابوالحسن_ورزی الهی از سر کوی تو گر بار سفر بندم
نخستین منزل از کوی تو آخر منزلم بادا.
#رشکی_همدانی آن لاله رخ که سوخت دل من به داغ او
روشن بوَد همیشه الهی چراغ او.
#رمضان_فنایی ای گل خوش نسیم من! بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو.
#حافظ ایکه پنداری خموشم در وداع دوستان
گر زبان شرم دانی هر نگاهم نالهایست.
#حسنخان_شاملو از بسکه میشدیم به حسرت جدا از او
خون میچکید روز وداع از نگاه ما.
#نظیری_نیشابوری ای خوش آن دم که بهروی تو نظر باز کنم
خویش را گرمِ نیازت کنم و ناز کنم.
#تنهای_قمیحکیم محمّدسعید
قدم نهد آن سروناز بر سر من
سر من و قدم سرو ناز پرور من.
#عبیداللهخان ایگل از شکل تو با ناز و خرامت گویم
هر چه گویم همه داری ز کدامت گویم؟
#هلالی_جغتایی ای مست نار طعن اسیری به ما مزن
از خویش غافلی که نگشتی شکار خویش.
#حزین_لاهیجی ای هر دل از خیال تو میخانهی دگر
هر گردشی ز چشم تو پیمانهی دگر.
#صائب التفاتش هست امشب که به غیر و گه بهمن
ساعتی صد بار باید مُرد و باید زنده شد.
#واله_اصفهانی این مپندار که نقش تو رود از نظرم
خاطرت جمع که در خواب پریشان منی.
#مهدی_سهیلی آمد ز پیِ پرسش و از رشک بمُردم
کآیا که خبر داده ز بیماریَم او را؟
#بهار_شیروانی از رشک سوختم به رقیبان سخن مکن
گر میکنی برای خدا پیش من مکن.
#هلالی_جغتایی #مشاعرهخاکستر ققنوس