📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#د ۷
دل خوشمشرب ما داشت جوان عالم را
شد جهان پیر، همان روز که ما پیر شدیم
#صائب در پیری از هزار جوان زندهدلتریم
صد نوبهار رشک بَرَد بر خزان ما
#نظیری_نیشابوری دل اسیر خردسالی گشته و این چرخ کهن
پیر میسازد مرا تا او جوانی میشود
#فغانی_شیرازیدیدم بهدست باد گلی نوشکفته را
گفتم ببین جوانی بر باد رفته را
#پژمان_بختیاری در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی
#شهریار دوشینه بهمن این همه دشنام که دادی
پاداشِ دعاییست که بر جان تو کردم
#فروغی_بسطامی در دل تنگم ز داغ عشق شمعی برفروز
خانۀ تن را چراغی از دل بیدار ده
مدّتی گفتارِ بیکردار کردی مرحمت
روزگاری هم بهمن کردار بی گفتار ده
#صائب در حق من به دُردکشی ظنّ بد مبر
کآلوده گشت خرقه ولی پاک دامنم
#حافظ دردی و تبی که برده بود از تو شکیب
چون از تو جدا گشت مرا گشت نصیب
صد شکر که بر خلاف دیدار رخت
درد تو نصیب جان من شد نه رقیب
#فرخ_خراسانیدلم زشادی عالم گرفته است ولی
غمی که از تو رسیده است شادمان شدهام
#هلالی_جغتایی در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری؟
گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ
#نادم_لاهیجی دردم ایناست که از یار جدا میگردم
گر نباشد غم جانان غم جان اینهمه نیست
#صائب در خانۀ دل تا نبُوَد جای غمش تنگ
ایکاش که از سینه برآید نفس ما
#جلالی_یزدیدست بردم که کشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست بههم
#وصال_شیرازیدستِ غم اندر جَیب جان، پای نشاط اندر چمن
پیراهنم صد چاک و من گل در گریبان میکنم
#وحشی_بافقی دنبال کرد خیل غمت اهل درد را
من ناتوانتر از همه بودم مرا گرفت
#فغانی_شیرازی در دلم ریخته بس بر سر هم، غم سر غم
دل مخوانید، خدا داده غمآباد مرا
#عماد_خراسانی دوباره آمدی ای سیل غم نمیدانم
دگر ز کلبۀ ویران من چه میخواهی؟
#بهار_خراسانی در شب وصلی که همصحبت بهماه خود شدم
از کمال رشک، دشمن با نگاه خود شدم
#عالی_شیرازی در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم.
#حافظ #مشاعرهخاکستر ققنوس