✅ گزیده ابیات
اوجی نطنزی📚 صیادان معنی
صفای روی عرقناک یار را نازم
که صلح داده به هم، آفتاب و شبنم را....
ز دستِ طالع بد میرویم شهر به شهر
چو بد قمار که تغییر میدهد جا را....
ساغر به غیر داد و ز رشکم خراب ساخت
آتش به دیگری زد و ما را کباب ساخت....
نگه گرمْ عنانم، صف دیدار کجاست
بوسهُ بیادبم، کُنج لب یار کجاست
گردن شیشه به دست آمده و دامن دشت
سایهٔ مرحمت ابرِ گهربار کجاست.
...
ما حریف اینقدَر بار تعلّق نیستیم
می به زور این رنگ را بر چهرهٔ ما بسته است.
...
گر شامگه شیب، وگر صبحِ شباب است
پوشیدن چشم از دو جهان، یک مژه خواب است.
...
لذّت، مکيدهٔ لبِ شکّرفشان توست
آب حیات، تشنه کُنج دهان توست.
...
هرچه میآرد به کف، صرف حریفان میکند
بزم دوران را سخاوت پیشهای چون جام نیست.
...
صد ناز میکشم ز تو از بهر یک نیاز
میبایدم ز بهر گلی بوستان خرید.
...
به یک کرشمه که از روی دلربایی کرد
میانهٔ من و دل قطعِ آشنایی کرد.
...
فریب گوشهٔ ابروی التفات مخور
که غمزه تیغِ تغافل در آستین دارد.
...
به رغم ناخدا، کشتی به گرداب جنون راندیم
ازین پس اختیار کشتی ما را خدا دارد.
...
مصیبتخانهام ز آمد شد احباب خالی نیست
اگر بلبل به جایی میرود، پروانه میآید.
...
بهرِ یکلب خنده نتوان تهمت شادی کشید
منصبِ گُل گر دهندت، غنچهٔ تصویر باش
دامن وصلی به دستآور به هر صورت که هست
گر گلِ دامن نباشی، خارِ دامنگیر باش.
...
نظر به روی تو دارم، به هر که مینگرم
یکیست نیّت من، گر صد استخاره کنم.
...
تا به کی شکوهٔ ناصح برِ احباب بریم؟ خیز تا گوش به دریوزهٔ سیماب بریم.
...
گر بیخود آمدیم به کوی تو، دور نیست
فرصت نیافتیم که خود را خبر کنیم.
...
پیش دانا مسند جم خاک یا گهواره است
پادشاهی عالم طفلیست یا دیوانگی.¹
...
بالاتر ازانی که بگویم چون کن
خواهی جگرم بسوز و خواهی خون کن
من صورتم، از خویش ندارم خبری
نقّاش تویی، عیبِ مرا بیرون کن.
...
ای دوست، عزیزی از تو خواری از من
عاشقکشی از تو، بردباری از من
امروز نیاز از من و ناز از تو
فردا کرم از تو، شرمساری از من.
#اوجی_نطنزی۱. مولانا صائب این غزل را با تضمین همین مصراع استقبال کرده است.
خاکستر ققنوس