📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#ی ۱
یارم چو گریست، اشک او گوهر شد
تا دست به پیکرش زدم مرمر شد
آشتفه شدم کشیدمش در آغوش
افتاد به پیچ و تاب و نیلوفر شد
#مهدی_سهیلی یارب چه صورتی؟ که ز شرم تو آینه
گردید آب و از کف آیینهدار ریخت
#انور_لاهوری یک نگه آیینه دیدی، مبتلای خود شدی
ای بلاگردان نازت چون بلای خود شدی؟
#واقف_لاهوری یک ذرّه وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عهد خریدار ندارد
#صائب يارب غم عالم به کسی تنگ نگیرد
از شهر به صحرا شدم، آن هم قفسی شد
#خالص_مشهدی یاد یاران قدیمم نرود از دل تنگ
چون هوای چمن از یاد اسیران قفس
#شهریار یک نفس دل در درون سینه فارغبال نیست
حال مرغان قفس را دیدهام، این حال نیست
#عاشق_اصفهانی یا که غبار پات را نور دو دیده میکنم
یا به دو دیده مینهم پای تو نوردیده را
#بهار_خراسانی یار من نیست به جز دیدۀ خونبار
که آنهم
گهی اختر بفشاند گهی اختر بشمارد
#نامی_خلجستانی یکشب خیال چشم تو دیدیم ما به خواب
زان شب دگر به چشم ندیدیم خواب را
#سلمان_ساوجی یار آمده بود بر سر مهر
بیمهری روزگار نگذاشت
#وفای_قمی یارب چه چشمهایست محبّت که من از آن
یک قطره آب خوردم و دریا گریستم
#واقف_لاهوری یار من خوباست امّا رسم و آیینش بد است
مهربانی پُر بهمردم میکند اینش بد است
#لاادری یا مرگ، یا وصال، که فرهاد کوهکن
در عاشقی جز این دو، خیال دگر نداشت
#بهار_خراسانی یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
گَرَم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
#سعدی یک قصّه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرّر است
#حافظ یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است!
#صائب یک جهان دل بایدش آنکس که دلدارش توئی
تا بیاویزد دلی هر تار گیسوی ترا
#لاادری #مشاعرهخاکستر ققنوس