📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#ه ۴
هر اشک لالهگون که نشد صرف گلرخی
گر دانههای لعل بوَد خاک خورده باد
#فغانی_شیرازی هر قطرهای ز اشک، جگرگوشۀ من است
گاهش به دیده، گاه به دامن گرفتهام
#سنجر_کاشانی هیچکس آبی نزد بر آتشم جز اشک من
هم غم خويشم من و هم غمگسار خویشتن
#بهادر_یگانه هیچ ذوقی بِهْ از این نیست که از غایت شوق
چشم من گرید و لبهای تو در خنده شوند
#هلالی_جغتایی هایهای گریه در پای توام آمد به یاد
هر کجا شاخ گلی بر طرفِ جویی یافتم
#رهی_معیری هر گرفتار که در بند تو مینالد زار
میبرد حسرت صیدی که گرفتارتر است
#فروغی_بسطامی هوای صید منِ ناتوان اگر داری
کمان ز دست بیفکن که یک نگاهم بس
#عاشق_اصفهانی هرچند بینی عالمی صید کمند خویشتن
چندین جفاکاری مکن با دردمند خویشتن
#جامی هر کس ز صحبت تو نصیبی بَرَد به قدر
من نیز بینصیب نیام، رشک میبرم
#کاکای_قزوینی هلاکم میکند در عشقبازی رشک پروانه
که گاهی رخصت بر گرد سر گردیدنی دارد
#اختری_یزدی هرجا که شمعِ جمع شدی، سوختم زرشک
بهر خدا که روی به هر انجمن مکن
#هلالی_جغتایی هرگز نخواهم این که به من همنشین شوی
ترسم که خو کنی و به هر کس چنین شوی
#یحیی_لاهیجی همان بهتر که لیلی در بیابان جلوهگر باشد
ندارد تنگنای شهر تابِ حسن صحرایی
#صائب هر سر خاری چو مجنون گردنی افراخته است
ناقۀ لیلی مگر آهنگ صحرا میکند؟
#صائب هرجا محبّت رو نهد، خاصیّت وحدت دهد
خون از رگ مجنون جهد لیلی اگر نشتر زند
#صحبت_لاری هر کجا آتش شود از دیدۀ هامون بلند
دیدۀ لیلی خیال داغ مجنون میکند
#صائب هر سر خاری به مجنون ناز دیگر میکند
ناقه لیلی مگر امروز از این صحرا گذشت
#فیاض_لاهیجی هرچه لبم بوسه زد گندم خال تو را
یک جو کمتر نشد خواهش بسیار من
#فروغی_بسطامی هر نسیمی گل به دامن میبرد از باغ صبح
شوربختی بین که من در پشت دیوارم هنوز
#مهدی_سهیلی همىگفتم که خال او بلای جان مردم شد
ز خط شد فتنهای پیدا که خالش در میان گم شد
#درویش_دهکی هست گیرا گرچه خال اما کمندانداز نیست
پیچ و تاب و سرکشیها را به گیسو میدهند
#قصاب_کاشانی هر کسی را برگرفت از خاک ره دامنکشان
چون بهخاک ما رسید از ناز دامن بر گرفت.
#جعفر_قزوینی#مشاعرهخاکستر ققنوس