حافظ و
#غزل_پرتابی حافظ و
#غزل_اعتراضی #حافظ و
غزل سرخوشانه در ناخوشی
براساس
#نظریه_کنش_گفتار، هر گفتاری میتواند کنشگری باشد. یعنی به انجام عملی منجر شود. همانطوری که هیچ متنی بدون پیشمتن تولید نمیشود، هیچ کنشی نیز بدون پیشگفتار نخواهدبود. چون رفتار انسان نیازمند اقناع دیگران است. درواقع، گفتار نوعی عمل است. حافظ با سرودن غزلی که آغاز آن با رقص و پایکوبی اعتراضی او به وضع موجود جهان آغاز میشود، کنشگری اجتماعی میکند:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
از فعل پرتابی و جهشی برافشاندن و شکافتن سقف آسمان و طرحی تازه در انداختن استفاده میکند و تا آخر
غزل، هر فعلی که آورده، نشانگر پویش و جنبش و حرکات موزون و تندوخیزابی است. کاربرد فعلهای برافشاندن، تاختن، سرانداختن، لشکر انگیختن و پاکوفتن و شکافتن سقف فلک به خاطر نابسامانی کار دنیا که اندیشه خیامی است، کار شاعر را بهجایی میرساند که میگوید: ای باد صبح! خاک بدن متلاشی شده مرا به جایی بیانداز که چشمم به یار بسیار زیبایم بیفتد و او را ببینم. یعنی از خاک پاشی باد میخواهد ذرات خاک او را برای تماشای یار نزد او بپاشد:
صبا! خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
که البته کلمهٔ شاه خوبان میتواند علاوه بر معشوق، به پادشاه وقت هم اشاره کند که رندی طنازانهٔ حافظ در همین است. علاوهبرآن، در انتخاب وزن مفاعیلن به صورت چهار رکن کامل، مجالی وسیع برای طرح گفتار اعتراضی و عاشقانه او با رقص و پایکوبی بر ضد وضع موجود دنیایش فراهم آوردهاست، در نیمهٔ دوم
غزل به دعواهای فکری و عقیدتی بیهوده عصر خود اشاره میکند که معتزله، عقل را ملاک داوری در تعیین مصادیق زشتی و زیبایی اعمال انسان میدانستند، درحالیکه، اشاعره به عقل بها نمیدادند و عقلورزیدن را شیطنت در کار خدا میدانستند که مولوی میگفت:
اول آنکس کاین قیاسکها نمود
پیش انوار خدا ابلیس بود.
اشاعره در ایران قرن پنجم به بعد با تحقیر عقلورزی، لافهای متافیزیکی بسیار میزدند و برای شیوخ خود کشف و کرامات فراوان نقل میکردند؛ از روی آب راه رفتن تا طی الارض کردن که با این دستاویزهای خودساخته زبانی، همه اوقات خود را صرف طرد و تکفیر مخالفان خود میکردند.
@ketabeabii حافظ میگوید باید قضاوت را به خدا بسپارید. اگر قرآن را خواندهاید در آن گفتهشده که داور اصلی در جهان آخرت خداست و نتیجه میگیرد با تکفیر دیگری نمیتوانی به بهشت بروی؛ اگر بهشت را میخواهی بیا با ما درجایی که بدون ریاکاری و تظاهر به عمل صواب، میتوانیم تو را از پای خم شراب یکسره به حوض کوثر بیاندازیم که تصویر شگفت و زیبا با طنز تناقضآمیزی آفریدهاست. آدم مست را با پرتاب به حوض کوثر از دعوای بیهوده در این دنیا نجات میبخشند طنزی از این زیباتر نمیتوان سراغ گرفت. درپایان نیز ناخرسندی خودرا از جامعه خود که قدر سخنوری مثل حافظ را نمیدانند بیان میکند به خودش خطاب میکند که حافظ را به اقلیم دیگری بیاندازد؛ یعنی مهاجرت کند و از دیار خود بیرون برود تا فراتر از تنگنظری و تعصبات محلی و قومی به هنر او نگریسته شود. با این پیش درآمد
غزل زیر را میخوانیم تا افق دورتر و عمیقتری از
غزل او را تجربه و دریافت کنیم:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بههم تازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش، بزن مطرب سرودی خوش
که دستافشان
غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
سخندانیّ و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
همانگونه که در خوانش این
غزل دیدید، اعتراض حافظ به جهان از روی امید است. او دنبال افق گشایی از تاریکی موجود در زندگی است و شادی و طرب اعتراضی در سراسر آهنگ و محتوای
غزل او جاری است. علاوهبرآن، با طنز، حقایق تلخی را که جامعه به آن مبتلاست در
غزل تصویر میکند و خواننده در عمق ناامیدی، با خواندن
غزل حافظ امید و شادی را با ترنم او تجربه میکند. اعجاز حافظ همین است؛ از ناامیدی میتواند امید بیافریند و از دل شب، آفتاب بیرون نیامده تماشاکند و به زندگی و وجدان جمعی در تاریکی فرورفته، آفتاب هدیه کند.
#رحمان_کاظمی دهم تیر ۱۴۰۲
@ketabeabii