#تمرین_هایی_برای_نوشتننوروز 1398 با
#کارگاه_نوشتن اتاق آبی همراه شوید:
1. "بلند می شود و به سرعت لباس می پوشد و در همه اتاق های خانه راه می رود و با این ذهنیت به دیوارها و اثاثیه نگاه می کند. همه جا خلا است؛ مخصوصا توی سینه اش. قهوه دم می کند و نمی خورد. عاقبت به اتاق خوابش می رود و می فهمد که دوباره باید با واقعیت آشنا شود."
۲. هنوز همان موهای سیاه تابدار را داشت؛ با همان جعدهای درشت. ولی توی عکس کلاه بنفش بی ریختی قسمتی از موهایش را پوشانده بود...
۳. گفت:"برگرد توی ماشین. نمی تونیم این بیرون حرف بزنیم. خیلی سرده."
بعد که داخل ماشین نشستیم، گفت:"زندگی اصلا قابل پیش بینی نیست."...
لطفا ادامه دهید و نوشته های خود را
برای ما بفرستید.
#افسانه_حجتی_طباطبایی#اتاق_آبی@ketabeabii