#در_آستانهباید اِستاد و فرود آمد
بر آستانِ دری که کوبه ندارد
چرا که اگر بهگاه آمدهباشی
دربان به انتظارِ توست
و اگر بیگاه
به درکوفتنت پاسخی نمیآید...
کوتاه است در
پس آن به که فروتن باشی!
آیینهیی نیکپرداخته توانی بود
آنجا
تا آراستگی را
پیش از درآمدن
در خود نظری کنی...
تنها تو
آنجا موجودیتِ مطلقی،
موجودیتِ محض،
چرا که در غیابِ خود ادامه مییابی
و غیابت
حضورِ قاطعِ اعجاز است.
گذارت از آستانهی ناگزیر
فروچکیدن قطره قطرانی است در نامتناهی ظلمات:
«دریغا
ایکاش ایکاش
قضاوتی قضاوتی قضاوتی
درکار درکار درکار
میبود!»
شاید اگرت توانِ شنفتن بود
پژواکِ آوازِ فروچکیدنِ خود را
در تالارِ خاموشِ کهکشانهای بیخورشید
چون هُرَّستِ آوارِ دریغ
میشنیدی:
«کاشکی کاشکی
داوری داوری داوری
درکار درکار درکار درکار…»
اما داوری آن سوی در نشسته است، بیردای شومِ قاضیان
ذاتش درایت و انصاف
هیأتش زمان
و خاطرهات تا جاودانِ جاویدان در گذرگاهِ ادوار، داوری خواهد شد...
دالانِ تنگی را که درنوشتهام
به وداع
فراپُشت مینگرم:
فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت!
۲۹ آبانِ ۱۳۷۱
#احمد_شاملو@ketabeabii