میگفت برام حرف بزن، صدات قشنگه خندهام میگرفت و میگفتم کجاش قشنگه آخه! میگفت تو نمیفهمی، یه فرکانسی داره که هرکسی نمیشنوه... میگفتم مثلن چه فرکانسی سرشو میزاشت رو شونههام میگفت حرف بزن، صدات پر از فرکانس آرامشِ...
صبح ، مِه ، باران اَبر ، نگاه ، خاطره در من ترانهایی نبود ، تو خواندی در من آینهای نبود ، تو دیدی ریشهای بودم در خوابِ خاکهای متبرک بیباران ، در نگاه تو سبز شدم.