📝بیایید برویم چهارزانو بنشینیم وسط یک غار و به آدمهایی فکر کنیم که از ترس خرس و گرگ پناه آورده اند اینجا، ولی خورده شدهاند.
بیایید برویم توی اردوگاه آشویتس و به آدمهایی فکر کنیم که خیال میکردهاند همهچی درست میشه، ولی نشده!
بیایید برویم پشت شیشه آیسییو و به مریضهایی فکر کنیم که خیال میکردهاند از روی این تختهای باریک و سفید بلند میشوند، اما نشدهاند؛ خیال میکردهاند آن قدر سرحال میشوند که عروسی پسرشان وسط مجلس میرقصند، اما نرقصیدهاند.
این یک متن ناامیدکننده نیست!
.
کیارستمی توی یکی از مصاحبههایش بعد از فیلم طعم گیلاس میگوید "چیزی که باعث شده حالم خوب باشه و امیدوار زندگی کنم اینه که میدونم همیشه یه راهی به اسم خودکشی هست!"
او هیچوقت خودکشی نکرد و نمیکرد هم، ولی تا تهِ راه را توی خیالش رفته بود و بعد سرِ صبر برگشته بود به زندگی، به خوشیهای کوچکِ زندگی.
.
بیایید به تهِ تهش نگاه کنیم. به زهرمارترین طعم ممکن زندگی، به کجوکولهترین حالت زیستن، به مرگ، به مریضی، به تنهایی. به فقر، به حبس، به دوری...
بیایید ببینیم آن تَهی که ازش می ترسیم کجاست... ببینیم فوق آخرش قرار است چه بشود اگر همهچی درست نشود؟ ببینیم آن مرگی که به خاطرش زندگی را کوفت خودمان کردیم، مگر چقدر مرگ است؟ مگر چند تا مرگ است؟!
.
شاید هیچوقت همهچی درست نشود.
شاید اینها نروند و بهترش نیاید، شاید بازار بنگومنگ داغ بماند، شاید بورس همینجوری قرمز بماند، شاید دلار برود بچسبد به سقف، شاید سایهی کوتولهها درازتر بشود، شاید باز هم هیچکس کتاب نخواند،شاید طنابها همینجوری حلقهشده منتظر سر بمانند، شاید از منبرها همچنان حماقت ببارد، شاید باز هم آرایشگاهها شلوغ باشند و کتابفروشیها خلوت، شاید سقفها کوتاهتر شوند، دلها تنگتر، راهها دورتر...
.
ولی خب که چی؟
گور بابای همهی شایدها.
.
این یک متن ناامیدکننده نبود!
این دعوتی بود به زندگی با تمام شایدها... به تلاش برای ساختنِ ساختنیها و ساختن با نساختنیها...
👤سودابه فرضی پور
💟 کانال هوای حوا
@Havaye_Havva