شب همیشه به تمامی شب نیست ؛ چرا ڪه من میڪَویم چرا ڪه من میدانم ڪه همیشه در اوج غم ، یڪ پنجره باز است پنجرهای روشن و همیشه هست رویاهایی ڪه پاسبانی میدهند آرزویی ڪه جان میڪَیرد ..!!
به ما گفتند باید بازی کنید. گفتیم با کی؟ گفتند با دنیا. تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟ سوت اغاز بازی رو زدن, فقط فهمیدم خدا تو تیم ماست. بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم, امتیازها برابر بود. تو همین فکر بودم که خدا زد به پشتم, خندید و گفت: نگران نباش تو وقت اضافه میبریم حالا بازی کن! گفتم اخه چطوری ؟ بازم خندید و گفت: خیلی ساده فقط پاس بده به من, باقیش با من. ...
متروس اهموم و ما ابچی ♬♫♪ پر از دردم ، اما اشک نمیريزم محتاج ادموعی اویاک احچی ♬♫♪ براى حرف زدن با تو به اشكهایم محتاجم ویّاک … اهواک ♬♫♪ با تو هستم … تو را میخواهم مشتاگ و مکسور اجناحی ♬♫♪ شوق پرواز دارم اما بالم شكسته و حُبّک هَوّنلی اجراحی ♬♫♪ و تنها عشق تو مرهمی ست بر زخمهایم ویّاک … اهواک.... با تو هستم … تو را میخواهم
أشكوكِ أم أشكو إليكِ صبابَتي أنتِ الدواءُ ومنك كان الداءُ -------------------- از تو شکایت برم یا که از دلدادگیام برایت شکوه کنم که تو خود درمان و دردم نیز از تو بوده است