.با خودم قرار گذاشته ام، به وقت تمام بی خیالی ها، توی تمام #کافه ها، خیابان ها، کتابفروشی ها... خودم را به صرف انواع #قهوه و نوشیدنی و #موسیقی و شعر دعوت کرده ام و به قدم زدن روی تمام سنگفرش های پیاده روهای این شهر ... قرار گذاشته ام با خودم و با آسمان و با ابرها، که رهاتر از همیشه در آسمان های خیال پرواز کنم و در آغوش ابرهای آرامش بخوابم، و بخندم و آرام باشم... قرار گذاشته ام با کبوترها، گربه ها، گنجشک ها، با برگ ها، با قاصدک ها، با گل ها... قرار گذاشته ام آنقدر برای خودم باشم که هر جای زندگی که دلم گرفت؛ با مرورِ حالِ خوبِ این روزهایم بخندم، و هر جا که کم آوردم؛ بی معطلی با خودم توی کافه ای، خیابانی، چیزی، قرار بگذارم...
. غذا در گلویتان گیر کرده و در حال خفه شدن هستید... من دو انتخاب دارم: "بزنم پشتتان" یا "برایتان دعا کنم" کدام یک را میخواهید انجام دهم؟ | #لاورنس_کراوس📝 | . . . #من_بر_این_ایمانم_که_خدا_لبخند_است...
. نگذاریم عطر هیزم تر، بوی پنیر تازه ی بی نمک، شکل ماهی قزل آلای خال قرمزی که بر خاک می افتد، سرمای «سرد چال»و کز کردن کنار آن چراغ خوراک پزی کهنه ی تلمبه ای، صدای نفس های دخترک که تازه به دنیا آمده، از یادمان برود تا باز، زمانی، به یادشان آوریم. مگر به تو نگفته ام که((یاد، انسان را بیمار می کند؟ نگفته ام؟))