من پشیمان نیستم با من ای محبوب من، از یک من دیگر که تو او را در خیابانهای سرد شب با همین چشمان عاشق بازخواهی یافت گفتگو کن و بیاد آور مرا در بوسۀ اندوگین او بر خطوط مهربان زیر چشمانت
زندگی به یک چنین علاقههای کوچکی بسته شده و این علاقهها با همۀ کوچکیشان حیاتی هستند و با وجود این به دست نمیآیند. قربانت بروم. من که تو را دوست دارم. من که تو را دوست دارم. من که تو را دوست دارم.
کدام قله کدام اوج ؟ مرا پناه دهید ای چراغ های مشوش ای خانه های روشن شکاک که جامه های شسته در آغوش دودهای معطر بر بامهای آفتابیتان تاب میخورند
مرا پناه دهید ای زنان سادهء کامل که از ورای پوست ، سر انگشت های نازکتان مسیر جنبش کیف آور جنینی را دنبال میکند و در شکاف گریبانتان همیشه هوا به بوی شیر تازه میآمیزد
بر او ببخشایید بر او که گاهگاه پیوند دردناک وجودش را با آبهای راکد و حفرههای خالی از یاد میبرد و ابلهانه میپندارد که حق زیستن دارد بر او ببخشایید بر خشم بی تفاوت یک تصویر که آرزوی دوردست تحّرک در دیدگان کاغذیش آب میشود