┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
مادرم گندم درون آب میریزد
پنجره بر آفتاب گرمیآور میگشاید
خانه میروبد غبارِ چهره ی آئینهها را میزداید
تا شبِِ نوروز
خرّمی در خانه ی ما پا گذارد
زندگی برکت پذیرد با شگون خویش
بشکفد در ما و سرسبزی برآرد
ای بهار، ای میهمان دیر آینده!
کَم کَمَک این خانه آماده است
تک درختِ خانه ی همسایه ی ما هم
برگهای تازهای داده است
گاه گاهی هم
همرهِ پروازِ ابری در گذارِ باد
بوی عطرِ نارسِ گُل های کوهی را
در نفس پیچیدهام آزاد
این همه میگویدم هر شب
این همه میگویدم هر روز
باز میآید بهارِ رفته از خانه
باز میآید بهارِ زندگی افروز
#سیاوش_کسرایی