. . فشردگی سفر باعث شده بود خستگی زیادی بر روی صورتم نمایان باشد. خواب آلوده و تن خسته در فکر بودم که ناگهان سمفونی زیبای صدای گوسفندان آمیخته با تکنوازی بلبلان خوش الحان بر روی فرشی سبز رنگ که از گلهای زرد و قرمز مهمان نوازی میکرد باز مرا به ماورا برد و نیرویی دوباره به من داد. لبریز از مستی پرندگان و سرمستی گوسفندان، منِ خوابزده باز به کنسرت بینظیر و شنیدنی حضرت دوست دعوت شدم، کنسرتی که به هرسو می نگریستم هر جنبنده ای ساز خود را به بهترین شکل مینواخت. در این لحظه بود که بارش باران تکنوازی این بزم را به عهده گرفت و رهبر ارکستر شکوه و جبروت همیشگی اش را همراه با رقص گیاهان به معرض نمایش گذاشت. زیبایی این کنسرت در این است که همیشه در ردیف اول نشسته ایم. دیگر نه من خوابزده بودم و نه هوا خراب. تا چشم کار میکرد حدیث دوست بود و نوای دلنشینش. . به راستی این دوست کیست که به هر جا که میروم میزبانم اوست؟!!! .
گمان می کنم هر آدمی باید پشت پنجره ی اتاقش یک گلدان گل شمعدانی داشته باشد که هر بار گلهایش خشک می شود و دوباره گل می دهد یادش بیفتد که روزهای غم هم به پایان می رسند
از اواخر #پائیز تا اوایل بهار، شاخههاشون تبدیل میشه به پاتوق گلههای #دارغاز (#قره_غاز، یا #باکلان)! ... شاید شنیدهاید که انگلیسیا میگن: Birds of a #feather flock together! این همونه! 😁 ... چون اینا مثل #غاز شنا میکنن، و از طرفی، با این که پاهای پرهدار دارن، به راحتی روی #دار (#درخت) میشینن، مازندرانیا بهشون میگن دارغاز! ولی اینا هیچ نسبتی با غازها ندارن!