میخواهم چیزی بنویسم
به دنبال تکاپوی نوشتن با ذوقی که بر
لبانم آوردی از تجسم آنچه در ذهن
مبارکتان گذشته دست به قلم میشود
گویی خیلی وقت است
در ازدحام کلمات درون ذهنم
دنبال همچین نوشته ی بودم
لب به تمجید باز میکنم
#حریر_لرزان چقدر این صُوَر
خیال زیبا بوده
ببینید ذهن نویسنده تا کجا رفته
حتی به لرزیدن حریر هم فکر کرده است
اصلا مگر میشود
بخاطر این نوشته چیزی نگفت
#شهر_ما_خیلی_دور_است ببینید نویسنده چگونه
این دور بودن از معشوق
را به زیبایی ماهرانه ی
زیبا روان سلیس و گویا
به ذهن من مخاطب رسانده و لبخند رضایت
را در سیمای غم زده ام
را مدیون همین لحظه ام
که خواندمش
اما باز شبیه تشنه ی که سیر نشده
دنبال پی واژه های دیگر خیالش میشوم
#اما_من_یکبار_از_کوچه_تان_گذشتمبه راستی اگر عشق در دل کوچه رخنه نکرده
و صُور
خیال این نویسنده
را تا کوچه ی نمیدانم نبرده پس چه چیزی اتفاق افتاده که فقط یکبار
از کوچه گذشته ست؟
این
را میشود بارها از زاویه دیگر
نقد و بررسی کرد و شاید از حوصله ی شما
عزیزان خارج شود
اما گویی چیزی دیده است
#شمعدانی انگار دنبال چیزی گشته باشد اما
#ندیدمت تصور کن از راه دور آمده باشی
به بهانه ی دیدن معشوق
برای یکبار فقط یکبار
قرار باشد از کوچه ی معشوق بگذری
پیاده کنان
خانه ها
را بگردی
به خانه ی عزیز تر از جانت برسی
بعد ببینی پنجره باز است
لب پنجره شمعدانی خودنمایی میکند
و انگار قرار است چیزی بگوید
تو راضی نمیشوی که پنجره باشد
شمعدانی باشد
و یار نه
آخ بمیرم برای واگویه های دلتان
🖤چقدر شاعرانه گفتی
به
#حریر_گفتمتکانی_بخورد
برای دلتنگی هم که شده
حتما خواسته به من مخاطب بگوید
به حریر گفتم تکانی بخور
تا دل خوش باشم
با نجوای خویش
که حریر تکان،خورده
حتما قبل از من لب پنجره
به انتظار ایستاده بوده
با شمعدانی
که بر پرچین
پنجره
نشسته است
خواهر گرامی به ندرت دست به قلم میشوم
برای نقد
نوشته ای
اما آنقدر این متن زیبا بود
و تأثیر برانگیز
که دلم نیامد بی تفاوت از کنارش بگذرم
#خیال_مبارکتان_را_هزار_بار_تقدس#بوقت_صبح 🦋#نقد_منصفانه🦋#سید_علی_حیاتی 🦋