گام برداشتی از گام درون باغ غنچهها پرده دریدند زپرده، سرمست وشکوفان گشتند خارها حتا ناگهان گل کردند تا به چشمان تو گویند، سلام رنگها گام تو را تهنیتی خواندند
جشن چشمان تو شد آغاز چشمه اندام تو را در خود شست دست سودی تو به گیسوی بلند بید گیسوی سبز و بلند واژگون از ته آب افشان شد چشمه بالید به خود، رقصان شد
بازگشتی و به من گفتی: «مجنون! برویم؟»
«به کجا لیلی من؟» پرسیدم «به کجا؟» پرسیدم «به کجا؟ آخر از این باغ کجا، لیلی من؟»