*** ... نمیتوان انكار نمود كه يك جنگ جهانی سوم در حال جريان است كه خصوصيات مختص به خويش را داراست. اين جنگ، از نظر گستره و مدتزمان، از هر دو نمونهی اول عميقتر و طولانیتر ميباشد. پتانسيل خودنوسازیِ سيستم در منطقه نه يافت میشود و نه تشكيل میگردد. چيزی كه روی میدهد، پوسيدگی و واپاشی است. تحت اين شرايط قویترين احتمال برونرفت اين است: مدرنيتهی دمكراتيك كه تمامی اندوختههای فرهنگیِ سركوبگشتهی روزگاران گذشته يعنی از زمان توسعهی تمدن سومر ـ بهعنوان آنتیتز عصر نوسنگیـ تا مدرنيتهی كاپيتاليستی روزگار ما را مبنا قرار میدهد، ابتدا خويش را بهصورت تز درآورد و سپس بهعنوان آنتیتز عليه نظام كار كند ...***
*** ... فرهنگ خاورمیانه هنگامی كه به نوسازی خویش میپردازد، باید بداند كه این كار از راه انقلاب حقیقت میسر است. انقلاب حقیقت، یك انقلاب ذهنیتی و انقلاب در شیوهی زندگی است؛ انقلاب رهایی از هژمونی ایدئولوژیك و شیوهی زندگی مدرنیتهی كاپیتالیستی است. نبایستی فریب شوونیستهای نژادپرست و دینگرای متقلبی را خورد كه به آغوش سنت پناه میبرند. آنها با مدرنیتهی كاپیتالیستی مبارزه نمیكنند بلكه در ازای ایفای نقش سگ پاسبان برای نظام، اندکی سهم میخواهند. هیچگاه نمیتوان پیكار در راه حقیقت را برای اینها تصور نمود. این در حالیست كه اینها در برابر مدرنیته تنها روحیهای شکستخورده ندارند بلكه در موقعیت تملقگویی و چاپلوسی برای آن قرار دارند... ***
🔸 دوشنبه 🔹 ۵ رهشهمه ٢٧١٩ 🔹 ۵ اسفند ١٣٩٨ 🔹 ٢۴ فوریه ٢٠٢٠
*** ... برای آنکه انقلابها بتوانند بامعنا باشند و با اهداف خویش پارادوکس پیدا نکنند، باید پس از انقلاب به بیماری قدرت و بازیهای دسیسهوار دولتگرایی دچار نگردند. انقلابهای که بلافاصله آمیخته به قدرت میگردند و به سطح دولت میرسند تنها پایان یافته به شمار نمیآیند بلکه در عین حال دچار خیانت به ایدهآلهای «برابری، آزادی، دمکراسی» خویش نیز میگردند. از این لحاظ، تاریخ انقلابها تراژدی «تاریخ خیانت» را تجربه میكنند. انقلابهای فرانسه، روس و اسلام، از این نظر مملو از درسهای بزرگ میباشند... ***