نیما و شعر او-
محمد حقوقیشاعری است که جز با نگاه زمینی به جهان نمینگرد. چرا که جهان را گذران میبیند و به اصل بقاش چندان اعتقاد نیست و ما این بینش را از همان «افسانه» آنجا که به حافظ خطاب میکند، به عیان میبینیم و این علت همان نگاه ویژه شاعری است که حتی در حوزه مفاهیم نیز همچون اعیان طبیعت به نیت عینیت و جسمیت بخشیدن وارد میشود با آنچنان نفوذی که ذهنیات شاعر را با عینیات طبیعی درمیآمیزد و شاعر را در طبیعت غرق میکند. طبیعتی که معشوق اوست و آنچه در سر دارد باید صورت متعین این معشوق شود و در حقیقت علت جدایی و فصل او از شعر ذهنی و کلیگوی گذشته و آشنایی و وصل او با شعر عینی و جزئینگر امروز از همین روست و چنین است که وقتی مثلاً در شعر «باد» میخواهد از شوق عشق و رفتن به خلوت محبوب و حفظ یاد و خاطره آن و به عبارت دیگر از عاشق شدن و خاطره داشتن سخن گوید با انتساب فعل گذاردن برای «عشق» و «آوردن» برای «خاطره» به صورت گذاردن گوشهای از قلب خود و آوردن گوشهای از خلوت دلربا به احساس خویش شکلی مادی میبخشد:
من شدم از روی این بام سیه
سوی آن خلوت گل آویز
تا گذارم گوشهلی از قلب خود را اندر آنجا
تا از آنجا گوشهای از دلربای خلوت غمناک، روزی آورم با خود
یا در شعر «ری... را»، ری.... را اسم صوتی است که تجسد مییابد و در آخر با صاحب صوت میرود و این توجه به اصل «عینیت» بیش از هر چیز از عشق او به طبیعت سرچشمه میگیرد چرا که او شاعری است که به طبیعت زنده پیرامون خود عشق میورزد، طبیعتی که گهواره کودکی، پرورشگاه و دامان مادرانه او و شعر او بوده است.
شعر زمان ما
#محمد_حقوقی