یکی از سخت ترین فروش ها فروختن چیزهایی شبیه سیگار است که یا ممنوع اند و یا محدودیت های جدی در تبلیغات دارند. به عقیده من اگر کسی قابلیت و توانایی فروختن این تیپ کالاها را داشته باشد (کالاهایی که برای فروش شان نمی توان تبلیغات مستقیم کرد) حتما می تواند سایر چیزها را هم بفروشد. فیلم ممنون که سیگار می کشید را که ببینید به درک بهتر این محدودیت و سختی های این گونه فروش بهتر پی می برید.
فیلم ممنون که سیگار می کشید یکی از فیلم هایی است که به بهترین شکل ممکن تفاوت بین مذاکره کردن و مجادله کردن را در موقعیت های مختلف به تصویر می کشد. در فیلم، نیک نیلور سخنگوی آکادمی مطالعات تنباکوست که توسط بزرگترین شرکت های تولید کننده سیگار اداره می شود و در هر موقعیتی باید از منافع شرکت های سهام دار آکادمی دفاع کند. آن هم در فضایی از جامعه که گروه های مختلفی از شهروندان عادی تا برخی انجمن ها و گروه های پزشکی تا حتی برخی سناتورهای مجلس سنا مصرف سیگار را مضر قلمداد کرده به آن حمله می کنند. این سکانس یکی از موقعیت های فیلم است که نیک به عنوان سخنگوی آکادمی در یک شو زنده تلویزیونی بدون هرگونه آمادگی قبلی در مقابل مخالفانی سرسخت که به سیگار و مضرات آن و شرکت های تولیدکننده سیگار حمله می کند قرار می گیرد و باید از خودش و منافع آن شرکت ها دفاع کند.
فیلم ممنون که سیگار می کشید یکی از فیلم هایی است که به بهترین شکل ممکن تفاوت بین مذاکره کردن و مجادله کردن را در موقعیت های مختلف به تصویر می کشد. در فیلم نیک نیلور سخنگوی آکادمی مطالعات تنباکوست که توسط بزرگترین شرکت های تولید کننده سیگار اداره می شود و در هر موقعیتی باید از منافع شرکت های سهام دار آکادمی دفاع کند. آن هم در فضایی از جامعه که گروه های مختلفی از شهروندان عادی تا برخی انجمن ها و گروه های پزشکی تا حتی برخی سناتورهای مجلس سنا مصرف سیگار را مضر قلمداد کرده به آن حمله می کنند. این سکانس یکی از موقعیت های فیلم است که نیک به عنوان پدر یکی از دانش آموزان مدرسه پسرش برای بچه های کلاس در مورد شغلش صحبت میکند و مجبور است از شغل خود و سیگار دفاع کند.
یکی از سکانس های آموزنده فیلم، لحظه مذاکره وکیل داناوان با قاضی پرونده است. اون هم در حالی که هیات منصفه رای به محکوم بودن کلنل آبل روسی داده است و همه در انتظار صدور حکم نهایی قاضی هستند...حکمی که به احتمال زیاد مرگ با صندلی الکتریکی را برای متهم به همراه دارد. در این سکانس، داناوان ضمن استفاده از فضای غیر رسمی (منزل قاضی در عوض دادگاه) با استدلال معاوضه با جاسوس احتمالی آمریکایی در آینده، قاضی را برای فکر کردن به جایگزینی حکم مرگ با حبس ضمانتی ترغیب می کند و در ادامه با تحریک احساسات انسان دوستانه وی، پیشنهاد خود را موجه تر می نماید.
در این سکانس مامور سازمان سیا که اصرار دارد داناوان حرف ها و اطلاعات موکل متهم به جاسوسی خود را به وی منتقل کند با استدلال های منطقی و محکم وی مواجه می شود