#داش_فریدصلواتیاوائل فکر می کردم تنها خانه های قدیم خشت و گلی حالم را خوب می کند.
به مرور فهمیدم اینگونه نیست .
حال خوش به خاطر این است که خاطرات گذشته که شاید روزگاری وقتی درونش بودی برایت معنا نداشت وقتی ذهنت مجددا درگیرش می شود و آن خاطرات را برایت زنده می کند حالت را خوب می کند .
وقتی از دنیای روزمره قدری بیرون می آیی گویا زمان ومکان را گم می کنیم.
این حال خوش چند پیش برای
#داش_فرید تداعی شد .
نشست صمیمانه ایی را در
#عمارت_هنرمند با برخی از بروبچه های
انجمن سینمای جوانان دهه شصت اصفهان داشتیم .
در عمارتی قدیم با موضوعی مدرن چون سینما
گفتیم و خندیدیم . و خاطرات گذشته را مرور کردیم .
از حال هم جویا شدیم .
این جمعی که بسیاری از آنها حال گرد پیری بر چهره شان نشسته از درونشان افرادی چون
#اصغر_فرهادی بیرون آمده است.
چقدر خوشحالم این جمع مهربان هر کدام یکی از تاثیرگذاران عرصه هنر این جامعه شده اند .
مایل نیستم
جوانان فیلمساز این دوره را با دوره خودمان مقایسه کنم .
ولی تنها این را می دانم روزی که روزی که قرار بود برای اولین بار فیلم کوتاه هشت میلیمتری
#ثبور را در
#انجمن_سینمای_جوانان اصفهان حدود سی سال پیش بسازم آنقدر اتحاد بین بچه ها حاکم بود که همه تلاش می کردند به همدیگر کمک کنند .
یکی بازیگر معرفی می کرد .
یکی لوکیشن نشان می داد .
یکی خوراکی می آورد.
به یاد دارم برای ساخت فیلمم یکی از بچه ها سه روز ماشینش را مجانا در احتیار من گذاشت .
هیچگاه فراموش نمی کنم برای یکی از سکانسهای فیلمم که قرار بود
#مینو_ایرانپور بازی و
#مهران_رسول_زاده فیلمبرداری کند ، آنقدر برای نمای غذا پختن از رب گوجه خانه مادر بزرگ مرحومم استفاده کردیم که ایشان همه کادر فیلم را از خانه خودشان که لوکیشن فیلم بود بیرونمان کردند و ما را آلاخون والاخون کردند .
خانم جان اصلا برایشان مهم نبود که فراهم کردن یک حلقه فیلم سوپر هشت چه زحمتی دارد.
چه دوران خوبی بود آن زمان .
تصویر ضمیمه این مقاله ، جمعی از آن بروبچه های آن زمان را نشان می دهد.
چقدر به خود می بالم که سیاست کثیف ما را با هر گرایشی که داشتیم از هم جدایمان نکرد .
کانال
#داش_فریدصلواتی#روزنامه_نگارhttps://telegram.me/farid_salavati