🌺

#دل
Channel
Social Networks
Other
Persian
Logo of the Telegram channel 🌺
@Chadorihay_bartarPromote
16
subscribers
5.69K
photos
693
videos
587
links
❀﴾﷽﴿❀@o0o0o00o0oO تبادلات🔃 @mim_faraji69
To first message
😔 @Chadorihay_bartar 😔

#کوچہ_ے_شهید...

از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین!
نامم را صدا زد گفت:
توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟
جوابی نداشتم؛
سر به زیر انداخته و گذشتم...

دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی!
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها؛
بر سر این کوچه،
حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد گفت:
سفارشم توسل بود به حضرت زهرا
و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...

به سومین کوچه رسیدم؛
شهید محمد حسین علم الهدی!
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه،
در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...

به چهارمین کوچه؛
شهید عبدالحمید دیالمه!
بر خلاف ظاهر جدی اش در عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت گفت:
چقدر برای روشن کردن مردم؛
#مطالعه کردی؟
برای #بصیرت خودت چه کردی؟
برای دفاع از #ولایت چطور؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...

به پنجمین کوچه؛
و شهید مصطفی چمران!
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با خداوند؛
از حال معنوی ام!
باز گذشتم...

ششمین کوچه؛
و شهید عباس بابایی!
هیبت خاصی داشت؛
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل؛
کم آوردم گذشتم...

هفتمین کوچه انگار #کانال بود...
بله؛
شهید ابراهیم هادی!
انگار مرکز کنترل دل ها بود؛
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود؛
که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت،
تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم؛
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...

هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند!
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود؛
پرونده های دوست داران شهدا را
#تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند.
شهید محمودوند پرونده ها را،
به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...

پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام؛
وساطت میکردند برایشان!
اسم من هم بود؛
وساطت فایده نداشت!
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...

دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام

تازه فهمیدم...
از کوچه پس کوچه های دنیا؛
بی شهدا،نمی توان گذشت!
#شهدا،گاهی،نگاهی...

#شہــــــــــدا_شرمنده_ایم
😔😔😔😔😔😔
🌺
داستان چادری شدنتون رو برای بقیه تعریف کنید. درکانال پرنسس های چادری در بخش "فراخوان چی شد چادری شدم؟" بنویسید تا منتشر بشه/pv 👉 @Chadorihay_bartar این داستان: فقط بخاطر او 💘
چی شد چادری شدم؟

#چی_شد_چادری_شدم؟
#داستان_چادری_شدن_من
#فقط_بخاطر_او
(قسمت اول)


دهه ۸۰ تازه آغاز شده بود و من یک دختر ۱۸ ساله‌ بودم که با تشویق خانواده و اصرار فامیل و بستگان رشته روانشناسی را برای ادامه تحصیل در دانشگاه انتخاب کرده و قبول شدم😊 و بالاخره انتخاب دانشگاه و همه آن استرس‌ها و... تمام شد.

روز اول دانشگاه، کلاسهای معارفه و... برگزار شد.
آدمهای مختلف، جدید و رنگارنگ زیادی را دیدم اما هیچکدام به اندازه پسر ریشوی چهارشانه و قد بلندی که لباسش روی شلوارش بود و تمام دکمه‌های پیراهن سفیدش را تا زیر گلو بسته بود نظرم را جلب نکرد!!
مطمئن بودم دنباله‌ی همان جماعت جنگ‌طلب است که...
بماند. 😒
با تمام وجود معتقد بودم همکلاسی بودن با‌ چنین شخصی می‌تواند یک #مصیبت_بزرگ باشد. 😞

ایام سال تحصیلی از پی هم می‌گذشتند و کم‌کم اختلاف نظرها روشن می‌شد. ناگفته پیداست که بیشترین اختلاف من با همان پسر مصیبت بود... 😎

با اینکه در ردیف دوم و کنار دیوارمی‌نشست [برای اینکه به قول خودش حق‌الناس نشود...😏] و من دقیقا قرینه او و آن سوی کلاس، اما همیشه با هم مثل دو خط متقاطع بودیم. 😡

ولی جدا از همه اختلافات عقیدتی‌ام با او و تنفر ذاتی‌ام از او و امثال او، پسر بسیار خوش‌صحبت، خوش‌اخلاق و شوخی بود. بعضی‌ وقتها چیزهایی می‌گفت که واقعا نمی‌توانستم جلوی خنده‌ام را بگیرم.😂
و نکته جالب اینکه در شوخی‌هایش هیچ‌وقت توهین یا تمسخر یا غیبت ندیدم. 👍

ــــــــــــــــــــ...

سال اول با همه تلخ و شیرین و سختی و آسانی‌اش تمام شد و فصل استراحت مطلق با هر جان کندنی بود فرارسید...😉 اما گویا استراحت به من نیامده بود...😔
دوباره سر و کله خاستگارهایی که به بهانه کنکور و دانشگاه دست به سر شده بودند، پیدا شد.😩

این بار دلیلم برای رد کردنشان، "ادامه تحصیل" بود🎓
قبول داشتم که مثل کنکور اهمیت نداشت ولی سعی می‌کردم با کمال جدیت آن را مطرح کنم 😠 تا شاید اِفاقه کند...🙏🏻

این چیزی بود که دیگران از من می‌شنیدند:
"من میخواهم درس بخوانم و قصد ازدواج ندارم."✊🏻

اما اگر صادق باشم باید بگویم که این فقط و فقط یک بهانه بود؛ چون دلیل اصلی من #دل بود... 💘


💟 @Chadorihay_bartar