کافه شعر و ترانه (تخصصی)

#تورج_بخشایشی
Channel
Art and Design
Education
Music
Social Networks
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel کافه شعر و ترانه (تخصصی)
@Cafe_Sher_O_TaranehPromote
1.06K
subscribers
1.13K
photos
144
videos
1.54K
links
برگزاری مسابقات بزرگ ادبی و هنری حامی شاعران ، نویسندگان و گویندگان جوان کشور مدیر و موسس : مجتبی جوادنیا آدرس پیج اینستاگرام : Instagram.com/Cafe_Sher_O_Tarane ارتباط با ادمین : @CafeSherOTaraneh درگاه آنلاین پرداخت : IDPay.ir/cafe-sher-o-taraneh
کتاب شماره سیزده :
مجموعه شعر : #مرگ_در_لحظه_ای_که_خوشحالی
اثر #تورج_بخشایشی
انتشارات #فصل_پنجم
سالن شبستان ، راهروی 17 ، غرفه فصل پنجم
#نمایشگاه_کتاب_97

@Cafe_Sher_O_Taraneh ❤️
@Cafe_Sher_O_Taraneh

در این زمانه که بوی هلاک می آید
صدای سایش پولک به خاک می آید
بهار با همه سرسختی اش چطور ندید
تبر به نیت بازوی تاک می آید

کدام سبزه از این تازیانه زرد نشد؟
کدام چلچله از آشیانه طرد نشد
قرار بود سزاوار عاشقی باشیم
کدام بوسه به مقصد رسید و سرد نشد

دراین زمانه به غیر از خطر نمی بینی
زمین بهار ندارد مگر نمی بینی ؟
صدای سوختن شاخه هات را بشنو
در آشیانه به جز بال و پر نمی بینی

گمانم از پس ظلمت سپیده می آمد
زدم به آب که سیبی رسیده می آمد
زدم به آب که مجذوب سرخی اش بودم
ولی دریغ گلویی بریده می آمد

درخت سوخته هرگز دوباره برگ ندید
و شاخه هاش به غیر از هوای مرگ ندید
هزار ابر سیاه از سر  زمین رد شد
ولی از این همه حتی یکی تگرگ ندید

زمین یخزده ، مرداب پای در گل باش
نخواه ریشه کنی دل نبند عاقل باش
هزار مرتبه برخیز و باز ویران شو
شبیه خانه ای از شن کنار ساحل باش

#تورج_بخشایشی

☀️از شاعران جوان حمایت کنید 👇🏻
@Cafe_Sher_O_Taraneh ❤️
🔸کتاب شماره ی 3
#مرگ_در_لحظه_ای_که_خوشحالی
#تورج_بخشایشی
#انتشارات_فصل_پنجم
#نمایشگاه_کتاب
#اردیبهشت_95
حضور شاعر در غرفه پنجشنبه ٢٣ اردیبهشت از ساعت ۱۰ صبح تا ۱ بعد از ظهر
@Cafe_Sher_O_Taraneh
@Cafe_Sher_O_Taraneh

دست از این بازی کثیف بکش
راه من راه اشتباهی نیست
گفته بودی همیشه می مانی
ادبیات من شفاهی نیست

ادبیات من پر از درد است
خسته از قرص های اعصابش
من عمل می کنم به دلتنگی
چون درختی که مرده سنجابش

آنکه آتش به ریشه ام انداخت
دستهای ظریف یک زن بود
دستهایی که صحنه پرداز
عکس سلفی مرگ با من بود

عشق گاهی عقب عقب می رفت
هی به سمت گذشته جریان داشت
آتش از شاخه ام زبانه کشید
برگ هایم  هنوز هم جان داشت

عشق ،تنهایی بدی دارد
گاه یک مرد مانده در حصر است
گاهی از حس کینه لبریز است
گاه بانوی اول قصر است

گرچه فرمانروای عالم بود
عشق دروازه ی جهنم بود
 قلعه ای با هزار زندان بان
قهوه ای در پیاله ی سم بود

عشق گاهی تبش به هم می خورد
حالت هر شبش به هم می خورد
مرد عاشق صداش می مرد و
مثل ماهی لبش به هم می خورد

گاه  یک چاه گود و تاریک است
گاه یک شورش رومانتیک است
باید از هر طرف مهار شود
ترکشی که به قلب نزدیک است

آنقدر صاف و شیشه ای بودم
نور خورشید رد شد از بدنم
بعد از این روزهای نا آرام
سخت  در حال تیره تر شدنم

#تورج_بخشایشی

🔴از اهالی قلم حمایت کنید 👇
https://telegram.me/joinchat/BVnu_DvC1OW2_sUAx1VutQ
@Cafe_Sher_O_Taraneh

گرچه فرمانروای عالم بود
عشق دروازه ی جهنم بود
قلعه ای با هزار زندان بان
قهوه ای در پیاله ی سم بود

#تورج_بخشایشی

🔴از شاعران حمایت کنید 👇
https://telegram.me/joinchat/BVnu_DvC1OW2_sUAx1VutQ
@Cafe_Sher_O_Taraneh
تقدیم به قلم های زندانی

خوابم پریده توی سرم جنگ است
دنیا برای بال و پرم تنگ است

دور و برم سکوت بدی دارد
این ترس حالتی ابدی دارد

توی هوای مانده ی پستوها
آتش گرفت بال پرستوها

دردا که پشت پنجره دیوار است
هشدار نقش روسری اش مار است

ای زخم های  نیمه تمام من
ای دشمنان شرب مدام من

ای غم که دشمن شب من بودی
یک  عمر  باعث تب من بودی

از هر طرف هرآینه می آیی
تنهایی آه ای غم تنهایی

تنهایی آه خون جگر این است؟
آتش بگیرد عشق اگر این است

در آتشی که رو به تکامل بود
تنها صدای سوختن گل بود

ماعاشق جنون و خطر بودیم
معتاد بوسه های تبر بودیم

یک نسل که بدون هدف می سوخت
شمعی که گاه از دو طرف می سوخت

از کودکی پر از غم نان بودیم
نسلی که خسته از هیجان بودیم

دنیا شبیه یک شب ممتد بود
آنروزها شرایطمان بد بود

سرمای بی مرام فشار آورد
پشت شقیقه هام فشار آورد

شاعر شدیم و نیشتری خوردیم
هی ضربه های بیشتری خوردیم

ما شانه های سوخته ای داریم
لبهای سرد دوخته ای داریم

بر شانه های سوخته برف آمد
لبهای پاره پاره به حرف آمد

بگذر  ز بادهای خروشان و
با دست خویش شعله بپوشان و

 دیوار شو غریبه و سیمانی
دوری کن از عواطف انسانی

از هرچه رنگ دارد و بی رنگ است
خوابت پریده توی سرت جنگ است

#تورج_بخشایشی
@Cafe_Sher_O_Taraneh