@Cafe_Sher_O_Taraneh ❤️نوشتم از تو زمستان رسید و لرزیدم
که قطعه قطعه شکستم، فقط تورا دیدم
نوشتم از تو و لب هات سیب و گندم بود
دو مصرع نصفه پشت بغض من گم بود
دویدم از وسط بیت ها ... کم آوردم
که از بهشت شما قطره ای غم آوردم
غمِ نوشتن و تبعید و دردِ بیداری
و زل زدن به همین درد های اجباری
که بعد میبینم توی مصرع سوم
لبت به سرخی سیب و به زردی گندم
و آدمی که به حبس ابد گرفتارست
به عاشقانه ترین حال بد گرفتارست
تمام زندگیم طنز تلخِ جدی بود
تمام آنچه که بود و توهم شنیدی بود
که خنده دار ترین آدم جهان شده ام
ستاره ی تاریکی در آسمان شده ام
نوشتم از تو که راه فرار کردن بود
نوشتم از تو و تکلیف شعر روشن بود
دویدم از وسط چشم هات، فهمیدم
که قطعه قطعه شکستم، فقط تورا دیدم
#امیرحسین_آتش 🍁از شاعران جوان حمایت کنید
👇🏻@Cafe_Sher_O_Taraneh ❤️