✍ #علیرضا_بندریآنها از "شعر" میترسند. از سنگ قبر شاعران هم وحشت دارند. میترسند "سهراب" راست گفته باشد و شاعران واقعا وارثان آب و خرد و روشنی باشند.
آنها ماموران امنیتی خود را کنار خانه ابدی "احمد شاملو" رها میکنند مبادا از گورش بلند بشود و کودتا کند. شبانه سنگ قبر "مهدی اخوان ثالث" را می شکنند تا نکند از جا برخیزد و راز "کتیبه" را فاش کند. آنها بیشتر از همه "فروغ" را هراسانند که از خواب سنگین "گورستان ظهیرالدوله" بیدار شود و برای سرزمینم بخواند:
و مردم محله کشتارگاه
که خاک باغچههاشان هم خونیست
و آب حوضشان هم خونیست
و تخت کفشهاشان هم خونیست
چرا کاری نمیکنند
چرا کاری نمیکنند
چقدر آفتاب زمستان تنبل است
من پلههای یشت بام را جارو کردهام
و شیشههای پنجره را هم شستهام.
چرا پدر فقط باید
در خواب، خواب ببیند
من پلههای پشت بام را جارو کردهام
و شیشههای پنجره را هم شستهام.
کسی میآید
کسی میآید
کسی که در دلش با ماست
در نفسش با ماست
در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را
نمیشود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
کسی که از آسمان توپخانه در شب آتش بازی میآید
و سفره را میاندازد
و نان را قسمت میکند
و پپسی را قسمت میکند
و باغ ملی را قسمت میکند
و شربت سیاه سرفه را قسمت میکند
و روز اسم نویسی را قسمت میکند
و نمرهٔ مریضخانه را قسمت میکند
و چکمههای لاستیکی را قسمت میکند
و سینمای فردین را قسمت میکند
درختهای دختر سید جواد را قسمت میکند
و هرچه را که باد کرده باشد قسمت میکند
و سهم ما را میدهد
من خواب دیدهام
پ.ن= اینجا ظهیرالدوله است. گورستان ممنوعه تهران که به خاطر شاعرانش از امنیتیترین محلههای پایتخت است.
مثل هر بار، آمدم که با خفتگانش کمی درددل کنم و به خانه برگردم که نشد.
روی تکه کاغذی نوشتم:
آمدم. نبودید. برگشتم
#گورستان_امنیتی_تهران#ظهیرالدوله#از_مرده_ات_هنوز_پرهیز_می_کنند#میم_سرشک#فروغ_فرخزاد#من_خواب_دیده_ام_کسی_می_آید#شب_است_و_چهره_میهن_سیاهه#علیرضا_بندری🆔 @Bookzic