#مشاعره ی عنصری بلخی و عسجدی مروزی و فرخی سیستانی با #فردوسی
گویند چون حکیم ابوالقاسم فردوسی به طرف غزنین رهسپار بود هنگام ورود به غزنین به باغی فرود آمد که سه نفر از شعرای دربار غزنوی یعنی (عنصری) و (عسجدی) و (فرّخی) در آنجا به گفتگو و استراحت پرداخته بودند. فردوسی به سمت آنان رفت تا موقعیت شهر را از ایشان جویا شود و چون ملبّس به لباس کهنه و مندرس و فرسوده بود ایشان به تصوّر اینکه این شخص ناشناس، آدم بیسوادی است و مزاحم ایشان خواهد بود تصمیم گرفتند به او بفهمانند که ما از طبقه شعرا هستیم و با زبان شعر با هم سخن میگوئیم و او هم اگر شعر میداند بنشیند و الّا راه خود پیش بگیرد و برود ،این پیشنهاد را به فردوسی ارائه کردند. حکیم در جواب گفت شما شعرتان را بگوئید و چون نوبت به من رسید توانستم جواب میگویم و اگر نتوانستم رفع زحمت میکنم. پس قرار شد چهار نفری یک رباعی بسازند.
نخست عنصری گفت: چون عارض تو ماه نباشد روشن
عسجدی ادامه داد: مانند رخت گل نبود در گلشن
فرّخی اضافه کرد: *مژگانت همی گذر کند از جوشن
نوبت به فردوسی رسید با صدای رسا فرمود: مانند سنان گیو در جنگ پشن.
که هر سه شاعر از جواب حکیم فردوسی به حیرت افتادند و بحث شروع شد...