🔅حضرت
اباالفضل العباس علیه السلام از ولادت تا شهادت
🔅آغاز مسئولیت علمداری از شهر مدینه
✍«عبدالله بن سنان کوفی»، از پدرش، و او از جدش روایت میکند که گفت:
«من، نامهای از اهل کوفه، به خدمت امام حسین علیهالسلام در مدینه، آوردهام».
وقتی که امام حسین علیهالسلام، نامه را خواند و از مضمون آن، مطلع شد، به من فرمود: «سه روز، به من مهلت بده»!
من، در مدینه ماندم، تا آنکه امام حسین علیهالسلام، عازم حرکت به سمت عراق گردید.
🔸️ پیش خود گفتم: «بروم و چگونه حرکت «سلطان حجاز» و جلالت و شوکت او را ببینم».
من، نزد درب منزل امام حسین علیهالسلام آمده، دیدم، مرکبها را زین زدهاند، مردان ایستادهاند، امام حسین علیهالسلام بر یک کرسی نشسته، بنیهاشم، اطراف امام حسین علیهالسلام را گرفتهاند، آن حضرت مانند ماه شب چهاردهم در میان آنان میدرخشید، و حدود چهل محمل را دیدم که با پارچههای حریر و دیبا، زینت داده شده بودند!
🔅در این هنگام، امام حسین علیهالسلام، به بنیهاشم امر فرمود که آنها، زنهای محارم خود را بر محملها سوار نمایند.
در همان حالی که من، به آن منظره نگاه میکردم، ناگهان دیدم، از خانهی امام حسین علیهالسلام، جوانی با قامتی بلند، که بر گونهاش علامتی بود، و صورتش مانند ماه شب چهاردهم میدرخشید، بیرون آمد، در حالی که میگفت: «ای بنیهاشم! کنار بروید»!
در آن هنگام، دو نفر زن، دامن کشان و با حیا، از منزل بیرون آمدند، و کنیزان، اطراف آن دو زن را محاصره کرده بودند.
آن جوان، جلو آمد، و در نزدیک یکی از محملها زانو زد و بازوی آن دو زن را گرفت و آنها را بر روی محمل نشانید.
🔹️من، از بعضی از مردم پرسیدم، «این دو زن کیستند؟! و این جوان کیست»؟!
آنها پاسخ دادند: «آن دو زن، یکی «حضرت زینب» علیهاالسلام، و دیگری «امکلثوم» علیهاالسلام، دختران امیرمؤمنان، هستند، و آن جوان، «قمر بنیهاشم»، حضرت عباس علیهالسلام است».
هنگامی که آنها، همه را بر روی محملها سوار نمودند، امام حسین علیهالسلام فرمود: «برادرم کجاست؟ سردار لشکرم کجاست؟ قمر بنیهاشم کجاست»؟
«ابوالفضل» علیهالسلام، عرض کرد: «لبیک لبیک، ای سرور من»!
امام حسین علیهالسلام، به او فرمود: «برادرم! اسب مرا بیاور»!
«حضرت عباس» علیهالسلام، در حالی که «بنیهاشم» دور او را گرفته بودند، اسب را آورد، و رکاب اسب را گرفت، تا امام حسین علیهالسلام، بر اسب سوار شد.
سپس بنیهاشم، همه بر مرکبها سوار شدند، و حضرت «عباس» علیهالسلام نیزسوار بر مرکب خود شد، و علم (پرچم) را پیش روی حضرت سیدالشهداء علیهالسلام، برافراشت.
🔹️اهل مدینه، یک پارچه، صدا به گریه بلند نمودند.
و صدای بنیهاشم نیز به گریه و ناله بلند گردید، و گفتند: «الوداع، الوداع! امروز روز جدائی است».
«
اباالفضل» علیهالسلام فرمود: «آری، به خدا سوگند! که امروز، روز جدایی است، و ملاقات (ما با شما) در روز قیامت است».
پس از آن، امام حسین علیهالسلام، به همراه عیال، و همهی فرزندان خود، به سوی کربلا، راه افتاد.
🔹️🔸️💠🔸️🔹️#اباالفضل_العباس_از_تولد_تا_شهادت t.center/beitolabbastv