کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گرد

#سپیده_رشنو
Channel
Politics
News and Media
Social Networks
Prohibited Content
Persian
Logo of the Telegram channel کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گرد
@BehnimaPromote
1.56K
subscribers
18.2K
photos
18.1K
videos
18.4K
links
https://t.center/behnima ارتباط با ادمین @BEH_Naam23
برادر #سپیده_رشنو، نویسنده و مترجم معترض به #حجاب_اجباری، روز شنبه ششم مرداد با انتشار پستی در ایکس اعلام کرده است که اجرای حکم زندان خواهرش تا ۱۳ مرداد «به تعویق افتاد.»

آقای رشنو گفته است که خواهرش امروز به همراه او و وکیلش به اجرای احکام مراجعه کرده و به آن‌ها اعلام شده که اجرای حکم به تعویق افتاده است.

او با اشاره به «ثبت اعاده‌دادرسی دوم» ابراز امیدواری کرده است که «با تغییر عنوان اتهامی پرونده‌ دوم، حبس تعلیقی پرونده اول به اجرا درنیاد.»

خانم رشنو تابستان ۱۴۰۱ پس از آن بازداشت شد که ویدئویی از اعتراض او به یک زن محجبه در اتوبوس در شبکه‌های اجتماعی بازتاب گسترده‌ای یافت.

او پس از آزادی موقت با وجود فشارهای بسیار به اعتراض مدنی خود به #حجاب_اجباری ادامه داد.

#سپیده_رشنو
#زن_زندگی_آزادی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قطعهٔ «اسب»
ترانه، ملودی و صدا: سپیده رشنو

سپیده رشنو، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

در گلویِ همه‌ی ما فریادی است.


#سپیده_رشنو
#هنر_اعتراض
💥انتشار تصاویری از دیدار #آتش_شاکرمی و #سپیده_رشنو

آتش شاکرمی، خاله دادخواه #نیکاشاکرمی با انتشار تصاویری از خودش به همراه سپیده رشنو، که برای گذراندن محکومیت راهی بند زنان اوین است، برای سپیده نوشت:

این روزها بیشتر و بیشتر معنای #زن_زندگی_آزادی را روشن کرده‌ایم، این روزها همچنان محکم و با عظمی بی‌نظیر کنار یکدیگر ایستاده‌ایم و قامت بلندمان بر ارتجاع و انقیاد و سیاهی سایه انداخته.

#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
🔵 انتشار تصاویری از دیدار #آتش_شاکرمی و #سپیده_رشنو!

آتش شاکرمی، خاله دادخواه #نیکا_شاکرمی با انتشار تصاویری از خودش به همراه سپیده رشنو، که برای گذراندن محکومیت راهی بند زنان اوین است، برای سپیده نوشت ...

این روزها بیشتر و بیشتر معنای #زن_زندگی_آزادی را روشن کرده‌ایم، این روزها همچنان محکم و با عظمی بی‌نظیر کنار یکدیگر ایستاده‌ایم و قامت بلندمان بر ارتجاع و انقیاد و سیاهی سایه انداخته.

✌️ زنده باد #انقلاب_زن_زندگی_آزادی
https://t.me/behnima/54774
#سپیده_رشنو باید خود را برای اجرای حکم ۳ سال و هفت ماه حبس، در رابطه با پرونده سال ۱۴۰۱ به زندان اوین معرفی کند.


🖍 مسئولان قوه قضاییه به سپیده رشنو، فعال مدنی مخالف حجاب اجباری، اعلام کردند باید خود را برای اجرای حکم ۳ سال و هفت ماه حبس، در رابطه با پرونده سال ۱۴۰۱ به زندان اوین معرفی کند. با وجود اینکه محکومیت حبس شش ماهه او در پرونده دوم در نهایت به جزای نقدی تبدیل شد، باز هم مسئولان قضایی اصرار به اجرای محکومیت تعلیقی در پرونده «بی‌آرتی» دارند.

#فعالین_مدنی
#حق_شهروندی
#حق_تشکل
#حقوق_بشر
#علیه_بی_تفاوتی
#علیه_اعدام
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد

#اعتصابات_سراسری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قطعهٔ «اسب»
ترانه، ملودی و صدا: سپیده رشنو

سپیده رشنو، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

در گلویِ همه‌ی ما فریادی است.


#سپیده_رشنو
#هنر_اعتراض
🔻حکم حبس سپیده رشنو به تعویق افتاد

سامان رشنو برادر سپیده رشنو، فعال مدنی مخالف حجاب اجباری جمهوری اسلامی با انتشار متنی در شبکه اجتماعی ایکس از به تعویق افتادن حکم حبس خواهرش خبر داد.

آقای رشنو نوشت: با پیگیری آقای پناهی‌پور در دیوان عالی، اعاده‌ دادرسی پرونده‌ی دوم پذیرفته شد. امروز با سپیده دم اوین رفتیم. تا بیستم اسفند اجرای حکم متوقف شد. امید داریم که دادگاه تجدیدنظر رأی به تبرئه‌ سپیده بده و حکم تعلیقی به اجرا درنیاد.

سپیده رشنو طی روزهای اخیر از ارسال پرونده خود با حکم ناعادلانه حبس سه سال و یازده ماهه به اجرای احکام زندان اوین تهران، خبر داده بود.

#سپیده_رشنو
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_حجاب_اجباری
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
https://t.me/behnima/50155
کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گرد
Photo
زنده باد فاتحان ایستاده!

👈پست اینستاگرامی #سپیده_رشنو: با سامان داشتیم می‌زدیم‌ بیرون که راه بیفتیم سمت خرم‌آباد. سامان گفت : «پس شال نمیاری؟» گفتم نه. گفت: «اون‌جا تهران نیست، ایرج (پدرم) قاطی می‌کنه، با دلخوری میندازی سرت.» با نیشِ بازی گفتم «زن، زندگی، آزادی» که فقط برای تهران نیست. گفت: «مِه کاری وات نارم، خوت دونی و ایرج.» بعد از یازده ماه داشتم می‌رفتم خانهٔ پدری. چرا یازده ماه؟ چند ماهیش آن روزهای قبل از خبرِ تعلیقِ دانشگاه بود. ایرج فکر می‌کرد دخترش سرش را زیر انداخته، توی تهران روسری سر می‌کند و دارد درسش را می‌خواند. اصلاً به همین خاطر بود که با برگشتن به تهران بعد بازداشت اول موافقت کرده‌بود. که دخترش نه تنها سر نکرده‌بود، قید دانشگاه و درس خواندن را هم زده‌بود و آن حالت قهریِ خانواده را هم به جان خریده‌بود. بخش دومِ این یازده ماه برمی‌گردد به پروند‌ه‌‌ی دومی که فی‌الفور بعد از خبر تعلیق دانشگاه ساخته‌شد و ممنوع‌الخروجی از تهران تا حالا. شب رسیدیم. پدرم حمام بود. چند بار رفتم جلوی درِ حمام صداش کردم. ادای پشه‌ی توی مهمونی را درآوردم که: «ایرج... ایرج... » جواب نداد. بعد یازده ماه هم‌چنان قهر بود. خونم تلخ شد و انگار که از آن خونِ تلخ به اندازهٔ بُزاقی نشت کرد توی دهانم که نمی‌شد قورتش داد. سامان توی اتاق‌خواب نشسته‌بود و مادرم جلوی تلویزیون. هر دو سکوت کرده‌بودند. از حمام که آمد بیرون پریدم و با همان لختی، پوستِ خیسش را بغل کردم. لاغریِ میانسالی نشست توی بغلم.‌ ریش‌های سیاهِ حنا هندی گذاشته‌اش و کله‌ی سفیدش از هفت فرسخی داد می‌زد که هم‌چنان زندگی را دوست دارد و نمی‌خواهد سفیدیِ سال‌های زحمت از سر تا ریشش بنشیند. یک سال دوری و دلتنگی و رفتن توی نقشِ پشه، نیشش را باز کرد. راند اول به خیر گذشت. یعنی اصلاً نفهمیده بود کله‌ی من تهران تا خرم‌آباد را چه شکلی آمده. عصبانیتِ تا این‌جاش هم برای همهٔ تیترهایی بود که در شبکه‌ها دیده‌بود یا چیزهایی که مادرم ازش قایم کرده‌بود و از دهن همسایه و آشنا شنیده‌بود. فرداش از خانه می‌زدیم بیرون که برویم خانه‌ی مادربزرگم که توی روستا بود. مادرم گفت: «هوا سرده، یک کلاهی بپوش که سرما نخوری.» گردن کج کردم و خندیدم که نترس ملوک، چیزی نمی‌شه. رفتیم خانه‌ی مادربزرگم. همسایه‌‌ها با دهان باز و بعضاً لبخند زُل می‌زدند. کمی توی تخمِ چشمِ روستا چرخیدیم، به مادربزرگ سری زدیم و برگشتیم. برگشتیم و پدرم دم خانه بود. داشت با ماسه و شن و بیل ور می‌رفت. به رد چشمش که خوردیم، چشم تنگ کرد و نگاه تیز. عصبانیت دهانش را خط صافی بدل کرده‌بود. سوت راند سخت زده‌شد. داد زد سر مادرم که تو بلد نیستی به بچه‌ات بگی چطور لباس بپوشه؟ گفتم به خودم بگو. دوباره رو به مادرم داد زد یعنی تو نمی‌فهمی این‌جا روستاست و ما آبرو داریم؟ دو نفر از همسایه‌ها روی پشت‌بام بودند و شاهد دعوا. گفتم چرا به خودم نمی‌گی؟ بابام یک تهدیدی کرد رو به مادرم که بهش بگو یک چیزی بندازه روی سرش. ایرجِ شاکی بود. دوباره پشه شدم تا قبح دعوا بریزد و بقیهٔ سکانس دعوا توی خانه اکشن بخورد. شب هم قهر بود. هم با من، هم با مادرم. یک بار دیگر هم دعوا شد، بحث شد اما چیزی برای همیشه عوض شده‌بود. پذیرفته؟ نمی‌دانم. ولی دیگر می‌داند که چیزی نمی‌تواند جلوی من را بگیرد. این‌جا «دست‌به‌زانو»ست. ساد‌ه‌ روستایی در ده کیلومتریِ مرکز شهر خرم‌آباد. جایی که در مدرسهٔ دو کلاسه‌اش اولین اِنشایم را خواندم. جایی که تونلِ حجاب‌بان ندارد اما مرد‌ها و حتی خود زن‌ها، به سفت روسری‌ بستنِ زن‌ها عادت کرده‌اند. شبیه مادرم که می‌گوید احساس می‌کنم لختم. می‌گویم اولش همین‌طوری است. آدم احساس می‌کند پوست سرش باد می‌خورد بعد کم کم عادت می‌کنی. کاش مردهای همین روستا یک روز روسروی بپوشند تا شاخ دربیاورند که چرا این پارچه باید دور سرشان باشد. این‌جا دست به زانوست و گل‌افشانِ پنجم همان کوچه‌ایست که زن ۲۳ ساله‌‌ای در تاریکیِ شب با عرقِ سردی پشت گردنش از آن دوید برای آینده‌ای که یک مِه غلیظ بود. دوید برای سرزمینِ مقدسِ فردیت. که یا باید می‌ماند و تبدیل به هیئتِ زندگیِ از دست رفته‌ی غم‌انگیزی می‌شد یا می‌رفت برای زندگی و همه‌ی خسارتِ رفتن را به جان می‌خرید. این‌جا همان کوچه است و حالا زنی ۲۹ ساله بازگشته با حقیقتی که دیگر نمی‌خواهد از کسی پنهانش کند. بی این که بدود، بی این که فرار کند و بی این که بیمِ روبرو شدن داشته باشد. بازگشته تا بر چهرهٔ زادگاهش، بر چهره‌ی روستا بنویسد زنده‌باد همه‌ی سدهایی که شکستند و زنده‌باد همه‌ی سد شکنان. بنویسد زنده باد فاتحانِ ایستاده بر سدها، زنده‌باد ویداها...

#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#زن_انقلاب_رهایی
#رهایی_زن_رهایی_جامعه
#سرنگونی_انقلابی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سامان رشنو‌ برادر سپیده رشنو دانشجویی که به دلیل تمرد از به سر کردن حجاب اسلامی به سه سال و یازده ماه حبس شده است در شبکه ایکس نوشت:

«‏ما طاقت نبودنتو نداریم.
تونبایدبری زندان.
خواستم خواهش کنم صدای سپیده باشین تا قبل از اینکه دیر بشه.»

جای سپیده در زندان نیست. جای سرکوبگران زنان در زندان است. صدایش باشیم.

#سپیده_رشنو
https://t.me/behnima/48640
🔴 نصب و انتشار پوستر در دانشگاه الزهرا در اعتراض به احکام ضد دانشجویی.

امروز دانشجویان دانشگاه الزهرا پوسترهایی در اعتراض به حکم #سپیده_رشنو و احکام تعلیق صادر شده برای باقی دانشجویان در محیط دانشگاه منتشر کردند.

سپیده رشنو دانشجوی کارشناسی رشته نقاشی دانشگاه الزهرا در مجموع به تحمل ۳سال و ۱۱ ماه حبس قطعی محکوم شده است و در حال حاضر نیز پرونده‌ای با اتهامی مربوط به حجاب برای او تشکیل شده و در جریان است.
سپیده رشنو در اینستاگرام نوشت:

«چهار سال حبس به خاطر داشتنِ مو به همان اندازه بلاهتِ محض است که انگار کسی را به خاطر داشتنِ دست یا پا زندانی کنند. فقط کاش می‌توانستم به خانواده‌ام بفهمانم که سرافکنده نیستم. رنجِ‌شان را نمی‌خواستم. به پدرم بفهمانم که زندانی شدنِ دخترش مایهٔ ننگ نیست و آدم‌های آن روستایِ ما هم دارند تغییر می‌کنند. به خواهرم بگویم که زندانی شدنِ من را از دوقلوها قایم نکن. بگو زندان است اما مجرم نیست. پای حقوقش مانده. پای آینده‌ای که برای آن‌هاست. شما هم خوش‌حال نباشید. چهار سال اسارتِ سیاه نمی‌تواند تغییری در حقیقت ایجاد کند. شما به آگاهی و اراده‌ها باخته‌اید.»

#سپیده_رشنو
#ژینا_امینی
#زن_زندگی_آزادی

https://t.center/behnima
همزمان با تشکیل پرونده جدید؛ سپیده رشنو به حبس محکوم شد

سپیده رشنو، دانشجو و شهروند معترض به حجاب اجباری، توسط دادگاه تجدیدنظر استان تهران به چهار ماه حبس محکوم شد. همزمان وکیل مدافع خانم رشنو از تشکیل پرونده ای جدید علیه این شهروند خبر داد.

#سپیده_رشنو
https://t.me/behnima/48345
همزمان با تشکیل پرونده جدید؛ سپیده رشنو به حبس محکوم شد

سپیده رشنو، دانشجو و شهروند معترض به حجاب اجباری، توسط دادگاه تجدیدنظر استان تهران به چهار ماه حبس محکوم شد. همزمان وکیل مدافع خانم رشنو از تشکیل پرونده ای جدید علیه این شهروند خبر داد.

#سپیده_رشنو
#اعتصابات_سراسری
https://t.me/behnima/48339
#سپیده_رشنو در پست اینستاگرام خود اعلام کرد:
به «شش ماه حبس تعزیری، ده میلیون تومان جزای نقدی، ممنوعیت از حضور اینستاگرام به مدت یک سال و امحا و حذف دائمی صفحه اینستاگرام فعلی» خودش محکوم شده است.
خانم رشنو در پرونده دوم خود به دلیل انتشار یک پست در اینستاگرامش به «تشویق به فساد و فحشا و تبلیغ علیه نظام» متهم شده بود. سپیده رشنو در این پست اینستاگرامی که اولین پست او در این شبکه اجتماعی است، عکسی با پوشش اختیاری و بدون رعایت حجاب اجباری منتشر کرد.
سپیده رشنو پیش از حضور در دادگاه پرونده دوم خود، یک پست در اینستاگرام با عکسی از خودش که پوشش اختیاری داشت منتشر کرد و نوشت: «امروز؛ دهم مهر ماه ۱۴۰۲، با همین پوشش، همراه با وکیلم آقای پناهی‌پور در دادگاه حاضر خواهم‌شد»
https://t.me/behnima/47576?single
کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گرد
Photo
 
«هزینه‌های خاموش»

نوشتن از «هزینه‌های خاموش» نه برای تضعیف اراده، بلکه برای «احترام و همراهی با اراده‌ای» است که هیچ‌کدام از هزینه‌های آشکار و پنهان را مانعِ جنگیدن برای حقوق شهروندی خود و دیگران نمی‌بیند. اراده‌ای که می‌خواهد با هر بها و قیمتی، ولو گزاف، برای «زندگی» و «حقوق شهروندی» ایستادگی کند.

انگار که در یک قراردادِ نانوشته گفتن از هزینه‌های خاموش، مختصِ کسانی است که خانواده و دوستانِ ما هستند یا تجربهٔ مشترکی در خصوص این هزینه‌‌ها با ما دارند. انگار که کسر شأن آزاده‌ای باشد که در مقابل هزینه‌های بزرگی که داده از هزینه‌های کوچکش هم بگوید. اما:

این چند روزِ بعد از دادگاه که غایب بودم، دسترسی به گوشی موبایل برایم ممکن نبود. چرا؟ چون با احتمال بازداشت ترجیح می‌دادم گوشی را جایی قایم کنم که بعد از آزادی بتوانم حداقل گوشی را حفظ کرده‌باشم. بعد از گذشت یک سال از بازداشت قبلی، هنوز گوشی موبایلم را که در همان هجوم شبانه مصادره شد را پس نداده‌اند. بارها مراجعه‌ی حضوری به اوین و تماس تلفنی با ۱۱۳ (وزارت اطلاعات) تأثیری نداشت. برای خیلی از ما که شغل و حتی انجام خیلی از کارهای روزمره‌‌مان وابسته به گوشی موبایل است، با حقوق کارمندی سخت است تهیهٔ گوشی و چند ماهی طول می‌کشد.

یک باری که در انبار ۲۰۹ بودم یک‌گونی؛ دقیقاً یک گونی بزرگ پر از گوشی‌های بدون دکمه و دکمه‌‌دارِ قدیمی(احتمالاً از بازداشت سال‌های گذشته) بود‌. گوشی‌های تلفنی که یک یا دو دهه قبل‌تر قیمت زیادی داشتند و حالا شبیهِ گونیِ اسباب‌بازی بودند. کسی که گونی را گذاشت روی زمین گفت چکار کنیم؟ مسئول انبار گفت ببین کدوم روشن می‌شه، هر کدوم روشن نمی‌شه بنداز دور. حالا این مسئله را تعمیم بدهید به تعداد زیادی لپ‌تاپ و کیس کامپیوتر که در انبار هستند یا توسط بازجوها برای استفادهٔ شخصی مصادره می‌شوند.

شبِ بازداشت(۲۵ تیر ۱۴۰۱) سوختگی خیلی سطحیِ پای راستم با لگد ماموران و اثرِ کفشِ آلوده عفونت کرد. بعدتر با استعمال داروهای متفاوت، تجویزهای باری به هر جهت، یک زخم سطحی تبدیل به گوشتِ اضافه روی پوست شد. عدم رسیدگی برای کمک پزشکی در بدترین شکلش کرونایی بود که منجر به کشته شدن بکتاش آبتین شد. یا همین حالا عدم رسیدگی به وضعیت سلامت توماج صالحی بعد از گذشت حدوداً یک سال حبس.

والدین بودن یا نبودن بازداشت شدگان و تأثیر این مسئله روی کودکان. که می‌توانید از مشاوران و روان‌درمانگران کودک بپرسید که در یک سال گذشته چقدر با آسیب آن روبرو بوده‌اند. نمونه‌‌اش افرای سه ساله (فرزند مهدی اعتمادسعید و نرگس سرداری) یا حجت بداغی

منبع:
اینستاگرام سپیده رشنو
@sepidehrashnu_

  #سپیده_رشنو
#ژن_ژیان_ئازادی
#ژینا_امینی https://t.me/behnima/46954
سپیده رشنو، فعال مدنی مخالف حجاب اجباری با انتشار متنی در اینستاگرام، از نحوه بازداشت خود روایت کرده و نوشته که بیشتر از ۱۲ نفر به خانه‌ام هجوم آوردند و «دستبند زده و نشسته، زنی داشت توی سر و صورتم می‌زد و چند مرد لگد می‌زدند... تحقیرِ من تقسیم شده‌بود بین همه‌شان‌»

متن کامل نوشته سپیده رشنو به شرح زیر است:

یخ می‌مالیدم به پام و گوگل را می‌گشتم دنبال دوایی خانگی برای سوختگی که صدای تق تقِ در آمد. آن هم در ساختمانی سه واحدی که در توییتی آن را ساختمانِ «آدم‌های تنها» نامیده‌بودم. صدای در برای یکِ نیمه‌شب عادی نبود. گفتم بله؟ گفت: «پسر آقای رحیمی‌ام. می‌شه باز کنید.» آقای رحیمی که بود؟ مدیر ساختمان که پسر خیلی جوانی داشت و اگر کاری هم داشت با سوادِ نصفه‌نیمه‌ای به واتس‌اَپِ خانم «رشپور» اقتضا می‌کرد.

سرد شدم و می‌لرزیدم. دوباره تق تقِ محکم‌ترِ در که پسر آقای رحیمی هستم می‌شه باز کنید. صدای مردی میان‌سال، پشت درِ چوبی، آن هم یکِ نیمه شب داشت با تحکم داشت می‌‌گفت من پسر آقای رحیمی هستم. بدنم به رعشه افتاد. دنبال گوشی گشتم. تنها چیزی که می‌توانستم ازش دفاع کنم نه خودم بود و نه تنم. یک گوشی تلفن بود که دو هفته هم از خریدش نگذشته‌بود. صفحهٔ گوشی را نمی‌دیدم. همه چیز خاکستریِ محوی بود که فقط صدای لگد و مشت کوبیدن به در از آن می‌آمد. می‌خواستم به کسی زنگ بزنم؟ نمی‌دانم. فقط توانستم گوشی را جایی قایم کنم. چرا؟ نمی‌دانم.

گیر افتاده‌بودم. دستی با مشت در را می‌کوبید که خانم ما از نیروی انتظامی اومدیم، باز کن و تنی پشت در داشت می‌لرزید که چرا باید خانم مورد نظر آن‌ها باشد که یاد بی‌آرتیِ هشت‌ونیم صبحِ همان روز افتاد. تنی نیمه برهنه که بی‌دفاعی‌اش از هر وقتی بیشتر بود. مرغِ سرکنده‌ای که داشت دور خودش می‌چرخید. جسمِ حیران و کوری که در پنجاه متریِ خانه‌اش بال بال می‌زد که یکهو چیزی شبیه تبر در را شکافت. انگار که تبر به پشتِ خودش خورد و برای چند ثانیه نتوانست تکان بخورد.

شلوار جینِ افتاده در گوشهٔ هال، شلوار جینی که از خستگیِ کار هنوز مقداری توش مانده‌بود را توی همان سرگیجه پا کردم. رفتم توی بالکنِ اتاق خواب. دورترین نقطه از دری که داشت تکه و پاره می‌شد. زلزله‌ای داشت مرا دور خودم می‌چرخاند. میله‌های بالکن که تا سقف رفته بودند را توی مشت گرفته بودم و طوری تکان می‌دادم که فکر می‌کردم ده نفر توی دست‌‌هام جمع شده‌اند و دارند میله‌ها را از جا می‌کنند‌. ده نفر توی گلوم دارند جیغ می‌کشند و کمک می‌خواهند. تنها فریاد می‌زدند: کمک... مردم کمک.

یکهو صدای چند نفری که پایین بالکن ایستاده‌بودند بلند شد که جیغ نکش وگرنه میایم بالا و گردنت رو می‌‌شکنیم. دوباره جیغ که صدای مهیب و چرکی جیغ را قطع کرد‌. نصفِ در باز شده‌بود و سوتِ جیغ مانندی همه چیز را در سکوت فرو برد. فریاد می‌زدم و کمک می‌خواستم و همسایه‌ها فرو رفته در لختهٔ بی‌چاره‌گی از بالکن و پشت‌بام با بُهت نگاه می‌کردند. از این‌جا برایم سفید است تا جایی که گوشهٔ هال، دستبند زده و نشسته، زنی داشت توی سر و صورتم می‌زد و چند مرد لگد می‌زدند. آن تکهٔ زمانِ سفید انگار نوعی مرگ بود و در آن شب مغز برای دقایقی هیچ چیز را ثبت نکرده‌‌بود.
حدود ده، دوازده نفر، شاید هم بیشتر یا کمتر توی خانه هر سوراخی را وارسی می‌کردند. یک نفر فیلم می‌گرفت. دو نفر دفتر و دستک داشتند. اما تحقیرِ من تقسیم شده‌بود بین همه‌شان‌. هر کسی سهم خودش را برداشته‌بود و چیزی می‌گفت.
تنها موفقیتم در آن شب سُر دادن گوشی زیر میز تحریر بود. هجوم‌‌آورندگان ناامید شده‌بودند و داشتیم می‌رفتیم که در سکوتِ له شدن تکه‌های چوب زیر کفش‌هاشان، صدای گوشی بلند شد. آن تنِ نیمه برهنهٔ کور یادش رفته‌بود سایلنت کند. ریسهٔ قهرمانانهٔ مضحکی می‌رفتند. فکر می‌کردند گنج پیدا کرده‌اند.
روز بیستم بازداشت بازپرس وقتی مرا دید گفت تو همونی هستی که موقع دستگیری شرارت کردی؟ شرارت! توی همین بازجویی آخر، وقتی داشتم به احضار و پروندهٔ جدید اعتراض می‌کردم، بازجو وسط حرف‌هاش گفت حالا خوب بود می‌اومدیم مثل پارسال با اون وضع ناجور می‌گرفتیمت؟ یعنی خود بازجو هم آن شبیه‌خونِ شاینینگ‌‌مآبانه را وضعِ ناجور می‌دانست.


#سپیده_رشنو #حجاب_بی‌_حجاب #نه_به_پوشش_اجباری
#سپیده_رشنو، دانشجوی نقاشی #دانشگاه_الزهرا در حساب اینستاگرام خود اطلاع داد که امروز شنبه هفتم خرداد، از سوی شعبه یکم دادیاری دادسرای اوین صادر احضار شده است. از رشنو خواسته شده تا ظرف مدت ۵ روز جهت دفاع از اتهام انتسابی در این شعبه حاضر شود.


#اعتصابات_سراسری
#ژن_ژیان_ئازادی
#توماج_صالحی
#نیکاشاکرمی_میلان_حقیقی_
#تخریب_دوربین_های_مداربسته
#مرگبرسپاهی_ملاساواک_شاهی
#به_خیابان_برمیگردیم

https://t.me/+f2d8XXh6XVEzZGY0
این نوشته‌ی سپیده رشنو بعد از ابلاغ حکم ۵ سال حبس تعلیقی است که وکیلش نعیم نظامی منتشر کرده است.
«آدمی که می‌جنگد می‌داند انقلاب‌ها به طول می‌انجامند اما شکست نمی‌خورند» 
#سپیده_رشنو
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#مرگبر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
https://t.me/behnima/35375
منتظر اعتراف گيري از زني كه به او تعرض شد باشيد!

🔷‏فکر می کنید به ماجرای ⁧تعرض⁩ دختر توسط مامور یگان ویژه چگونه در ۲۰:۳۰ پرداخته میشه؟!
‏اون دختر رو‌ پیدا می کنند با چشمای ورم کرده و کبود میارن میشونن جلوی دوربین و میگن از ⁧ #پلیس⁩ عذرخواهی کن! بگو اشتباه از خودم بوده!
همون کاری که با ⁧ #سپیده_رشنو⁩ کردند!
🖕من  #سپیده_رشنو  هستم
⚡️‏پس از آزادی اطلاع دادند که در توئیتر، بسیاری شما دوستان در دفاع از من تلاش کردید.
‏صمیمانه از تمام شما متشکرم و آزادی خود را مدیون شما هستم، زیرا که در نبود شما هرگز من از سیاهی این بلا بیرون نمی آمدم.
‏به امید پیروزی نور بر تاریکی
‏ارادتمند شما
سپیده رشنو

https://t.center/behnima
More