کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گرد

#سپیده
Channel
Politics
News and Media
Social Networks
Prohibited Content
Persian
Logo of the Telegram channel کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گرد
@BehnimaPromote
1.56K
subscribers
18.2K
photos
18.1K
videos
18.4K
links
https://t.center/behnima ارتباط با ادمین @BEH_Naam23
برادر #سپیده_رشنو، نویسنده و مترجم معترض به #حجاب_اجباری، روز شنبه ششم مرداد با انتشار پستی در ایکس اعلام کرده است که اجرای حکم زندان خواهرش تا ۱۳ مرداد «به تعویق افتاد.»

آقای رشنو گفته است که خواهرش امروز به همراه او و وکیلش به اجرای احکام مراجعه کرده و به آن‌ها اعلام شده که اجرای حکم به تعویق افتاده است.

او با اشاره به «ثبت اعاده‌دادرسی دوم» ابراز امیدواری کرده است که «با تغییر عنوان اتهامی پرونده‌ دوم، حبس تعلیقی پرونده اول به اجرا درنیاد.»

خانم رشنو تابستان ۱۴۰۱ پس از آن بازداشت شد که ویدئویی از اعتراض او به یک زن محجبه در اتوبوس در شبکه‌های اجتماعی بازتاب گسترده‌ای یافت.

او پس از آزادی موقت با وجود فشارهای بسیار به اعتراض مدنی خود به #حجاب_اجباری ادامه داد.

#سپیده_رشنو
#زن_زندگی_آزادی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قطعهٔ «اسب»
ترانه، ملودی و صدا: سپیده رشنو

سپیده رشنو، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

در گلویِ همه‌ی ما فریادی است.


#سپیده_رشنو
#هنر_اعتراض
💥انتشار تصاویری از دیدار #آتش_شاکرمی و #سپیده_رشنو

آتش شاکرمی، خاله دادخواه #نیکاشاکرمی با انتشار تصاویری از خودش به همراه سپیده رشنو، که برای گذراندن محکومیت راهی بند زنان اوین است، برای سپیده نوشت:

این روزها بیشتر و بیشتر معنای #زن_زندگی_آزادی را روشن کرده‌ایم، این روزها همچنان محکم و با عظمی بی‌نظیر کنار یکدیگر ایستاده‌ایم و قامت بلندمان بر ارتجاع و انقیاد و سیاهی سایه انداخته.

#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
🔵 انتشار تصاویری از دیدار #آتش_شاکرمی و #سپیده_رشنو!

آتش شاکرمی، خاله دادخواه #نیکا_شاکرمی با انتشار تصاویری از خودش به همراه سپیده رشنو، که برای گذراندن محکومیت راهی بند زنان اوین است، برای سپیده نوشت ...

این روزها بیشتر و بیشتر معنای #زن_زندگی_آزادی را روشن کرده‌ایم، این روزها همچنان محکم و با عظمی بی‌نظیر کنار یکدیگر ایستاده‌ایم و قامت بلندمان بر ارتجاع و انقیاد و سیاهی سایه انداخته.

✌️ زنده باد #انقلاب_زن_زندگی_آزادی
https://t.me/behnima/54774
#سپیده_رشنو باید خود را برای اجرای حکم ۳ سال و هفت ماه حبس، در رابطه با پرونده سال ۱۴۰۱ به زندان اوین معرفی کند.


🖍 مسئولان قوه قضاییه به سپیده رشنو، فعال مدنی مخالف حجاب اجباری، اعلام کردند باید خود را برای اجرای حکم ۳ سال و هفت ماه حبس، در رابطه با پرونده سال ۱۴۰۱ به زندان اوین معرفی کند. با وجود اینکه محکومیت حبس شش ماهه او در پرونده دوم در نهایت به جزای نقدی تبدیل شد، باز هم مسئولان قضایی اصرار به اجرای محکومیت تعلیقی در پرونده «بی‌آرتی» دارند.

#فعالین_مدنی
#حق_شهروندی
#حق_تشکل
#حقوق_بشر
#علیه_بی_تفاوتی
#علیه_اعدام
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد

#اعتصابات_سراسری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قطعهٔ «اسب»
ترانه، ملودی و صدا: سپیده رشنو

سپیده رشنو، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

در گلویِ همه‌ی ما فریادی است.


#سپیده_رشنو
#هنر_اعتراض
. مهین بلندگرامی؛ کارگر تمام وقت زنده بوشهر که عاشق شیرینی بود «مهین بلندگرامی»یکی از شخصیت‌های واقعی کتاب «احضار دوال پای رسوایی با پای سیب» سپیده قلیان است. مهین کُرد بود، سی ساله و کارگر تمام‌وقت زندان بوشهر؛ همان زندانی که سپیده آن را «آخر دنیا» توصیف کرده بود. مهین با تی شکسته مجبور بود ساعت‌ها خم شود و دستشویی‌ها و راهروها و همه‌جا زندان را بشوید و به باور سپیده، برای همین هم بوده که او شیرینی خیلی شیرین دوست داشته؛ چون آن‌همه کار کردن، قند خون را می‌اندازد. او بر اثر ابتلا به کرونا و عدم رسیدگی پزشکی در زندان جان باخت. گزارش ایران‌وایر درباره شخصیت‌های واقعی کتاب سپیده قلیان در لینک بیو با عنوان «شخصیت‌های واقعی، نام‌های ناآشنا و رنج‌های بزرگ؛ زنان کتاب سپیده قلیان کیستند؟» بخوانید. برای خواندن کتاب «احضار دوال پای رسوایی با پای سیب» به این لینک مراجعه کنید. https://publuu.com/flip-book/451556/1019097 #سپیده_قلیان #مهین_بلندگرامی #کتاب_احضار_دوال_پای_رسوایی_با_پای_سیب

#زن_زندگی_آزادی
🔴پس از ۶سال به خانه می‌ایند، ۶سال که ناجوانمردانه از جوانیشان را در سلولهای تنگ زیر سقفهای کوتاه‌ زندان گذراندند. شکنجه شدند، تهدید شدندو تاوان عشقشان به محیط زیست مظلوم ایران را با سال‌های جوانیشان دادند. ازادیتان مبارک
#نیلوفر_بیانی ⁩، ⁧ #سپیده_کاشانی ⁩، ⁧ #طاهر_قدیریان ⁩ و ⁧ #هومن_جوکار
دختر شجاعی که از توی قصه ها اومده، ‎#سپیده_قلیان ، همون که تف کرد تو صورت آمنه السادات عرزشی، همون که تا از زندان اومد بیرون فریاد خامنه ای ضحاک سر داد، همون که هر روز با کتاب و نامه نوشتن از بیخِِ بیخِ گوش استبداد با دیکتاتور میجنگه، در اعتراض به تبعید ‎#سعید_مدنی ، خودش و دیگر زندانیان تبعیدی دست به اعتصاب غذای نامحدود زده!
یک سپیده
تاریکی را
می آزارد...

شعر: هیوا امانی
#‌سپیده_قلیان  در زندان دست به اعتصاب غذا زد

سپیده قلیان زندانی سیاسی، که در حال حاضر در حال سپری‌کردن حکم سه ساله خود در زندان اوین است با مطالبه جدی انتقال خود به زندان محل سکونت خود و خانواده‌اش دست به اعتصاب غذای نامحدود زده است.

با توجه به سابقه اعتصاب‌ غذاهای سپیده قلیان و اینکه او در پیامد این اعتصاب‌ها از بیماری زخم معده رنج می‌برد، وضعیت او نگران‌کننده خواهد بود.

از این زندانی سیاسی به تازگی کتابی با عنوان «احضار دوال‌ پای رسوایی با پای سیب » منتشر شده است. در این کتاب او با انتشار رسپی‌های شیرینی از روایت‌های زندان گفته است و خواسته است که با او در زندان نامه‌نگاری شود.

#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#احضار_دوالپای_رسوایی_با_پای‌سیب ⁩ ، دومین کتاب #سپیده_قلیان کنش‌گر حقوق زنان و کارگران و زندانی سیاسی است که @iranwire امروز منتشر کرده است … ⁩
از متن مقدمه : «برای من موضوع عبور از جمهوری اسلامی، موضوع ساختن امر جدید است. موضوع معماری یک جهان جدید در ایران. نکته‌ی مهم این معماری، جلوگیری از بازگشت امر وحشت‌زاست. محدود نبودن قدرت سیاسی، تصاحب صندلی اصلی قدرت توسط یک ایده، یک نظر، یک فرد و یا یک گروه، و در نتیجه پاسخگو نبودن قدرت، امر وحشت‌زا را برمی‌گردانَد. آن صندلی اول را باید خالی گذاشت.»
در سایت ایران وایر بارگذاری کنید
https://shorturl.at/xLQR1
🔻حکم حبس سپیده رشنو به تعویق افتاد

سامان رشنو برادر سپیده رشنو، فعال مدنی مخالف حجاب اجباری جمهوری اسلامی با انتشار متنی در شبکه اجتماعی ایکس از به تعویق افتادن حکم حبس خواهرش خبر داد.

آقای رشنو نوشت: با پیگیری آقای پناهی‌پور در دیوان عالی، اعاده‌ دادرسی پرونده‌ی دوم پذیرفته شد. امروز با سپیده دم اوین رفتیم. تا بیستم اسفند اجرای حکم متوقف شد. امید داریم که دادگاه تجدیدنظر رأی به تبرئه‌ سپیده بده و حکم تعلیقی به اجرا درنیاد.

سپیده رشنو طی روزهای اخیر از ارسال پرونده خود با حکم ناعادلانه حبس سه سال و یازده ماهه به اجرای احکام زندان اوین تهران، خبر داده بود.

#سپیده_رشنو
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_حجاب_اجباری
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
https://t.me/behnima/50155
علیه فراموشی

  #سپیده_قلندری:
دخترشجاع قیام،‌ ۲۸ ساله،‌ اهل #مهاباد ساکن تهران ، کارشناس ارشد « مرمت آثارباستانی»  از دانشگاه هنر #شیراز بود.
علاوه برحرفه ی معماری ،‌پیانیست وعکاسی هم می کرد.
سپیده قهرمان، دانشجوی پذیرفته شده معماری در دانشگاه ساپینزا  ایتالیا بود و تدارک رفتن به ایتالیا برای ادامه تحصیل را هم  مهیا کرده بود.
اما با شروع قیام سراسری ،‌ خود  قیام آفرین شد و زیباترین آثارش را در کف خیابان های تهران و در زندان اوین خلق کرد و به یاد گار گذاشت .
در آبان ۱۴۰۱ درتظاهرات تهران مورد شناسایی و تعقیب نیروهای امنیتی قرارگرفت و ربوده شد .
دو ماه در زندان  اوین زیرشکنجه ها قرار داشت و سرانجام در ۱۱ دی_۱۴۰۱ درزیر شکنجه جان باخت.
رژیم علت مرگ سپیده را بیماری اعلام کرد و با گرفتن تعهد پیکرش را تحویل دادند که در ۱۲ دی ۱۴۰۱ در مهاباد به خاک سپرده شد.

نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم
خانواده #سپیده_قلیان، زندانی سیاسی اعلام کردند که آن‌ها نیز، در همراهی با اعتصاب غذای ۶١ زن زندانی سیاسی و عقیدتی بند زنان زندان اوین، دست به اعتصاب غذا خواهند زد.
مهدی قلیان، برادر سپیده قلیان، در استوری اینستاگرامش نوشت "من مهدی قلیان، برادر سپیده قلیان و محبوبه رضایی به همراه پدر و مادرم در کنار خواهران زندنی‌ام، اعتصاب غذا می‌کنیم."
کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گرد
Photo
زنده باد فاتحان ایستاده!

👈پست اینستاگرامی #سپیده_رشنو: با سامان داشتیم می‌زدیم‌ بیرون که راه بیفتیم سمت خرم‌آباد. سامان گفت : «پس شال نمیاری؟» گفتم نه. گفت: «اون‌جا تهران نیست، ایرج (پدرم) قاطی می‌کنه، با دلخوری میندازی سرت.» با نیشِ بازی گفتم «زن، زندگی، آزادی» که فقط برای تهران نیست. گفت: «مِه کاری وات نارم، خوت دونی و ایرج.» بعد از یازده ماه داشتم می‌رفتم خانهٔ پدری. چرا یازده ماه؟ چند ماهیش آن روزهای قبل از خبرِ تعلیقِ دانشگاه بود. ایرج فکر می‌کرد دخترش سرش را زیر انداخته، توی تهران روسری سر می‌کند و دارد درسش را می‌خواند. اصلاً به همین خاطر بود که با برگشتن به تهران بعد بازداشت اول موافقت کرده‌بود. که دخترش نه تنها سر نکرده‌بود، قید دانشگاه و درس خواندن را هم زده‌بود و آن حالت قهریِ خانواده را هم به جان خریده‌بود. بخش دومِ این یازده ماه برمی‌گردد به پروند‌ه‌‌ی دومی که فی‌الفور بعد از خبر تعلیق دانشگاه ساخته‌شد و ممنوع‌الخروجی از تهران تا حالا. شب رسیدیم. پدرم حمام بود. چند بار رفتم جلوی درِ حمام صداش کردم. ادای پشه‌ی توی مهمونی را درآوردم که: «ایرج... ایرج... » جواب نداد. بعد یازده ماه هم‌چنان قهر بود. خونم تلخ شد و انگار که از آن خونِ تلخ به اندازهٔ بُزاقی نشت کرد توی دهانم که نمی‌شد قورتش داد. سامان توی اتاق‌خواب نشسته‌بود و مادرم جلوی تلویزیون. هر دو سکوت کرده‌بودند. از حمام که آمد بیرون پریدم و با همان لختی، پوستِ خیسش را بغل کردم. لاغریِ میانسالی نشست توی بغلم.‌ ریش‌های سیاهِ حنا هندی گذاشته‌اش و کله‌ی سفیدش از هفت فرسخی داد می‌زد که هم‌چنان زندگی را دوست دارد و نمی‌خواهد سفیدیِ سال‌های زحمت از سر تا ریشش بنشیند. یک سال دوری و دلتنگی و رفتن توی نقشِ پشه، نیشش را باز کرد. راند اول به خیر گذشت. یعنی اصلاً نفهمیده بود کله‌ی من تهران تا خرم‌آباد را چه شکلی آمده. عصبانیتِ تا این‌جاش هم برای همهٔ تیترهایی بود که در شبکه‌ها دیده‌بود یا چیزهایی که مادرم ازش قایم کرده‌بود و از دهن همسایه و آشنا شنیده‌بود. فرداش از خانه می‌زدیم بیرون که برویم خانه‌ی مادربزرگم که توی روستا بود. مادرم گفت: «هوا سرده، یک کلاهی بپوش که سرما نخوری.» گردن کج کردم و خندیدم که نترس ملوک، چیزی نمی‌شه. رفتیم خانه‌ی مادربزرگم. همسایه‌‌ها با دهان باز و بعضاً لبخند زُل می‌زدند. کمی توی تخمِ چشمِ روستا چرخیدیم، به مادربزرگ سری زدیم و برگشتیم. برگشتیم و پدرم دم خانه بود. داشت با ماسه و شن و بیل ور می‌رفت. به رد چشمش که خوردیم، چشم تنگ کرد و نگاه تیز. عصبانیت دهانش را خط صافی بدل کرده‌بود. سوت راند سخت زده‌شد. داد زد سر مادرم که تو بلد نیستی به بچه‌ات بگی چطور لباس بپوشه؟ گفتم به خودم بگو. دوباره رو به مادرم داد زد یعنی تو نمی‌فهمی این‌جا روستاست و ما آبرو داریم؟ دو نفر از همسایه‌ها روی پشت‌بام بودند و شاهد دعوا. گفتم چرا به خودم نمی‌گی؟ بابام یک تهدیدی کرد رو به مادرم که بهش بگو یک چیزی بندازه روی سرش. ایرجِ شاکی بود. دوباره پشه شدم تا قبح دعوا بریزد و بقیهٔ سکانس دعوا توی خانه اکشن بخورد. شب هم قهر بود. هم با من، هم با مادرم. یک بار دیگر هم دعوا شد، بحث شد اما چیزی برای همیشه عوض شده‌بود. پذیرفته؟ نمی‌دانم. ولی دیگر می‌داند که چیزی نمی‌تواند جلوی من را بگیرد. این‌جا «دست‌به‌زانو»ست. ساد‌ه‌ روستایی در ده کیلومتریِ مرکز شهر خرم‌آباد. جایی که در مدرسهٔ دو کلاسه‌اش اولین اِنشایم را خواندم. جایی که تونلِ حجاب‌بان ندارد اما مرد‌ها و حتی خود زن‌ها، به سفت روسری‌ بستنِ زن‌ها عادت کرده‌اند. شبیه مادرم که می‌گوید احساس می‌کنم لختم. می‌گویم اولش همین‌طوری است. آدم احساس می‌کند پوست سرش باد می‌خورد بعد کم کم عادت می‌کنی. کاش مردهای همین روستا یک روز روسروی بپوشند تا شاخ دربیاورند که چرا این پارچه باید دور سرشان باشد. این‌جا دست به زانوست و گل‌افشانِ پنجم همان کوچه‌ایست که زن ۲۳ ساله‌‌ای در تاریکیِ شب با عرقِ سردی پشت گردنش از آن دوید برای آینده‌ای که یک مِه غلیظ بود. دوید برای سرزمینِ مقدسِ فردیت. که یا باید می‌ماند و تبدیل به هیئتِ زندگیِ از دست رفته‌ی غم‌انگیزی می‌شد یا می‌رفت برای زندگی و همه‌ی خسارتِ رفتن را به جان می‌خرید. این‌جا همان کوچه است و حالا زنی ۲۹ ساله بازگشته با حقیقتی که دیگر نمی‌خواهد از کسی پنهانش کند. بی این که بدود، بی این که فرار کند و بی این که بیمِ روبرو شدن داشته باشد. بازگشته تا بر چهرهٔ زادگاهش، بر چهره‌ی روستا بنویسد زنده‌باد همه‌ی سدهایی که شکستند و زنده‌باد همه‌ی سد شکنان. بنویسد زنده باد فاتحانِ ایستاده بر سدها، زنده‌باد ویداها...

#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#زن_انقلاب_رهایی
#رهایی_زن_رهایی_جامعه
#سرنگونی_انقلابی
استقبال زنان زندانی در اوین  از مقامات قضایی
روز چهارشنبه شش دی‌ماه زمانی که قضات دادگاه انقلاب و مقامات قضائی به بند زنان آمدند و مواجهه و مقاومت زنان در مقابل سرکوب، شکنجه، زندان و اعدام شکل گرفت، صحنه‌هایی به‌یاد ماندنی به تصویر کشیده شد.
صحنه‌ای که مقابل چشمانم بود تصویری واضح و قدرتمند از برپاییِ یک” داد”گاه و” داد”خوهی مردمی علیه عوامل قضائیِ دخیل در جنایت‌ها بود که احکام ضد بشری را صادر و اجرا کرده بودند.
زنانی که در داخل زندان با شجاعت و شهامت در مقابل قضات صادر کننده احکام‌شان ایستاده بودند و تنها خواسته‌شان توقف سرکوب و خشونت علیه مردم ایران بود.
آنها فریاد می‌زدند و از مقامات می‌خواستند که اعدام و شکنجه را متوقف کنند.
قضات و مقاماتی که در میان ده‌ها نیروی امنیتی جرات بیرون آمدن از در اتاق یا پذیرفتن ورود ما زنان به اتاق‌های‌شان را نداشتند.
این لحظه همان لکنت زبان جنایت‌کار در مقابل دادخواه است.
صحنه عجیبی بود. ما زندانیان جلوی در ایستاده بودیم و تکان نمی‌خوردیم. نیروهای امنیتی و زندان‌بان‌ها ما را به این‌طرف و آن‌طرف می‌کشیدند. یکی دو بار زمین خورده اما دوباره بلند شدیم و ایستادیم. دستها‌یمان را به شکل قلاب زنجیر کردیم و شعار و سرود خواندیم.
یک لحظه در راهروی بند هیچ نبود جز فریاد طنین‌انداز زنان : “محسن شکاری” “محسن شکاری” “محسن شکاری”.. و تصویر عموزاد از لای نرده‌های پنجره افسرنگهبانی که سرش پائین و پائین‌تر می‌افتاد،  تصویری به یاد ماندنی شد در خاطرمان.
ای کاش عکاسی از آن لحظه عکس می‌گرفت.
این شکوه فریاد دادخواهی علیه بیدادگر و ظالم است. این زیبایی سر برآوردن عدالت‌خواهی در بارگاه ظلم بی‌امان، در بند زنان است.
در آن لحظه #گلرخ را می‌بینم که با یکی از ماموران بحث می‌کند و می‌گوید به جای عقب راندن ما یک بار رو به سوی آنان بگیر و به آنان بگو جنایت بس است. قتل و کشتار بس است. به جای ما آنان را متوقف کن که دستشان در خون است.
صدای فریاد دیگری را می‌شنوم. #سپیده سرش را از لای میله‌های پنجره جلو می‌برد و خطاب به عموزاد می‌گوید چرا محسن را کشتی؟ چرا محمد مهدی کرمی را کشتید؟
بی‌اختیار دیگری فریاد می‌کشد #ماشالله_کرمی کجاست؟ چرا آزادش نمی‌کنید؟
#محبوبه با لهجه جنوبی فریاد می‌زند کیان را خودتان کشتید. حالا می‌خواهید مجاهد کورکور را اعدام کنید؟
صدای #سروناز را از پشت در قفل شده و صورت پر حرارتش را از دریچه کوچکش میبینم و میشنوم فریاد میزند: “ محسن شکاری زنده است.” “ خون سرد نمیشه.”
از پشت درِ قفل شده، کمی دورتر از ما زنان فریاد می‌زنند رضا رسائی را نکشید و با مشت بر در می کوبند.

به نظرم می‌آید این باشکوه‌ترین “داد”گاه است.
صدایم بلند می‌شود و به جمع سخن‌رانان می‌پیوندم.”  این یک دادخواهی مردمی است . جلوه و تصویری از “ داد” گاه شما قضاتِ دادگاه انقلاب و مقامات قضائی‌ست که دست به اِعمال شکنجه و اعدام زده‌اید. خوب احساس کنید. احساس کنید زمانی که در مقابل مردم رنج‌کشیده ایران با این پرسش مواجه خواهید شد “که چرا فرزندان این سرزمین را کشته‌اید؟ چرا جوانان را اعدام کرده‌اید؟ چرا زنان و مردان را شکنجه و زندان کرده‌اید به چه حالی خواهید افتاد؟ شما الان که هنوز در مسند قدرتید و در داخل زندان جمهوری‌اسلامی در میان گارد مسلح محافظت میشوید،  جرات ندارید که به میان ما نُه زن زندانی بیائید یا درِ اتاق را باز کنید و در مقابل ما بایستید و پاسخگوی رفتارتان باشید. یقین دارم در پیشگاه مردم در روز دادخواهی نیز نخواهید توانست حتا یک کلمه بر زبان برانید. اینجا دادگاه مردمی در قلب زندان اوین در بند زنان سیاسی-عقیدتی برای امر دادخواهی‌ست.
این تاریخ را به ذهن‌تان بسپارید.
صدای اعتراض بلندتر از قبل در تمام زوایای ساختمان می‌پیچد. “دست از صدور احکام اعدام بردارید. ماشین مرگ، اعدام و شکنجه را متوقف کنید. دلیل به اینجا آمدن‌مان نه احکامی‌ست که علیه خودمان صادر شده است و نه زندانی‌ست که با افتخار تحمل می‌کنیم. ما اینجا آمده‌ایم که بگوییم خشونت علیه مردم را متوقف کنید. آمده‌ایم بگوئیم مقاومت و اعتراض ادامه دارد و جنبش “زن، زندگی، آزادی” زنده است.”
موج فریاد رسای زنان در فضای زندان پیچیده بود . ای کاش صدابرداری بود و سکوت محض خفت الود مقامات و قضات را که قادر به براوردن یک کلمه از همان دهانهایی که احکام مرگ و زندان را پشت میزهایشان بلند میخوانند، نبودند، ضبط می کرد. این سکوت برای تاریخ شنیدنی است و قطعا تکرار خواهد شد.
گرچه این تصویر به دوربین هیچ عکاسی راه نیافت اما در روح و روان ما و ذهن جنایتکاران ثبت تاریخی شد. زنده باد مقاومت و امید

#نرگس_محمدی
۶ دی ۱۴۰۲
زندان اوین

#زن_زندگی_آزادی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سامان رشنو‌ برادر سپیده رشنو دانشجویی که به دلیل تمرد از به سر کردن حجاب اسلامی به سه سال و یازده ماه حبس شده است در شبکه ایکس نوشت:

«‏ما طاقت نبودنتو نداریم.
تونبایدبری زندان.
خواستم خواهش کنم صدای سپیده باشین تا قبل از اینکه دیر بشه.»

جای سپیده در زندان نیست. جای سرکوبگران زنان در زندان است. صدایش باشیم.

#سپیده_رشنو
https://t.me/behnima/48640
🔴 نصب و انتشار پوستر در دانشگاه الزهرا در اعتراض به احکام ضد دانشجویی.

امروز دانشجویان دانشگاه الزهرا پوسترهایی در اعتراض به حکم #سپیده_رشنو و احکام تعلیق صادر شده برای باقی دانشجویان در محیط دانشگاه منتشر کردند.

سپیده رشنو دانشجوی کارشناسی رشته نقاشی دانشگاه الزهرا در مجموع به تحمل ۳سال و ۱۱ ماه حبس قطعی محکوم شده است و در حال حاضر نیز پرونده‌ای با اتهامی مربوط به حجاب برای او تشکیل شده و در جریان است.
سپیده رشنو در اینستاگرام نوشت:

«چهار سال حبس به خاطر داشتنِ مو به همان اندازه بلاهتِ محض است که انگار کسی را به خاطر داشتنِ دست یا پا زندانی کنند. فقط کاش می‌توانستم به خانواده‌ام بفهمانم که سرافکنده نیستم. رنجِ‌شان را نمی‌خواستم. به پدرم بفهمانم که زندانی شدنِ دخترش مایهٔ ننگ نیست و آدم‌های آن روستایِ ما هم دارند تغییر می‌کنند. به خواهرم بگویم که زندانی شدنِ من را از دوقلوها قایم نکن. بگو زندان است اما مجرم نیست. پای حقوقش مانده. پای آینده‌ای که برای آن‌هاست. شما هم خوش‌حال نباشید. چهار سال اسارتِ سیاه نمی‌تواند تغییری در حقیقت ایجاد کند. شما به آگاهی و اراده‌ها باخته‌اید.»

#سپیده_رشنو
#ژینا_امینی
#زن_زندگی_آزادی

https://t.center/behnima
همزمان با تشکیل پرونده جدید؛ سپیده رشنو به حبس محکوم شد

سپیده رشنو، دانشجو و شهروند معترض به حجاب اجباری، توسط دادگاه تجدیدنظر استان تهران به چهار ماه حبس محکوم شد. همزمان وکیل مدافع خانم رشنو از تشکیل پرونده ای جدید علیه این شهروند خبر داد.

#سپیده_رشنو
https://t.me/behnima/48345
More