در سومین سالروز اعدام زندهیادان
رامین حسین پناهی، زانیار و لقمان مرادی یاد و خاطر آنها را گرامی میداریم...
امروز دوشنبه ۱۵ شهریورماه ۱۴۰۰؛ دو روز دیگر، سومین سالروز اعدام زندهیاد
#رامین_حسین_پناهی است. وی پیشمرگه حزب کومله و فعال سیاسی اهل ایران بود که به اتهام «بَغی» از طریق عضویت در حزب کومله، روز شنبه ۱۷ شهریورماه ۹۷ بههمراه دو زندانی سیاسی دیگر بهنامهای
#زانیار_مردادی و
#لقمان_مرادی توسط جانوران وحشی اسلامی حکومت داعشی جمهوری اسلامی در زندان رجاییشهر کرج اعدام شد.
به همین دلیل امروز دوشنبه ۱۵ شهریورماه ۱۴۰۰، سومین سالروز اعدام زندهیاد "
رامین حسین پناهی" با برگزاری یک مراسم یادبود، توسط خانواده و بستگان او گرامی داشته شد.
روز دوم تیرماه ۱۳۹۶ سه عضو حزب کومله، بهنامهای «حامد سیف
پناهی، بهزاد نوری و صباح
حسین پناهی» طی درگیری با مزدوران قرارگاه حمزه سازمان تروریستی سپاه در شهر سنندج جان باختند و زنده یاد "
رامین حسین پناهی" پس از اصابت سه گلوله از ناحیه "شکم، کمر و پا" بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل میشود. وی پس از ۲۰۰ روز نگهداری در سلول انفرادى و شکنجههای جسمی و روانی، به زندان مرکزى سنندج منتقل شد. این زندانی سیاسی، روز دوشنبه ٢۵ دیماه ٩۶ در شعبە یک بیدادگاه انقلاب سنندج توسط "سعیدی" قاضی مرگ، بە اعدام محکوم شد و حکم صادره در تاریخ ٢٢ فروردینماه ۹۷ در شعبهی ٣٩ دیوان عالی حکومت داعشی جمهوری اسلامی در شهر قم به تأیید رسید.
روز چهارشنبه ۱۹ شهریورماه ۱۳۹۹ سازمان عفو بینالملل با انتشار بیانیهای، پنهانکاری رژیم آدمکش جمهوری اسلامی در مورد محل دفن زندانیان سیاسی اعدام شده، "
رامین حسین پناهی، زانیار مرادی، و لقمان مرادی" را محکوم و آن را مصداق نقض میثاقهای بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی دانست و از جانوران وحشی اسلامی حاکم در ایران خواست «به پنهانکاری و تحمیل رنج و درد به خانوادههای اعدامشدگان پایان دهند.»
متن آخرین نامه زندانی سیاسی،
رامین حسین پناهی به شرح زیر میباشد؛
«به کسانی که دوستشان دارم
نامه از
رامین حسین پناهی زندانی سیاسی محکوم به اعدام؛ نمیدانم از کجا شروع کنم، از کشتهشدن اشرف یا از حکم اعدام برادر بزرگمان انور
حسین
پناهی، شکستهشدن هر روزهی قامت پدر و اشکهای بی پایان مادرم. از خواهران داغدیده و سایهی ترس و نگرانی که هر روز و هر ساعت در تکتک لحظاتی که تنها یا دور هم بودیم، بگویم. دست سرنوشت و تقدیر، من را در مکان و شرایط قرار داده که روزی برادر بزرگم انور
حسین پناهی، آن را تجربه کرد. شاید ادامهی حرف هایم از اینجا کمی راحتتر است برای اینکه با افشین، برادری که از من بزرگتر است و با هم در یک زندان هستیم، این نامه را مینویسم. افشین به هشت سال و نیم زندان محکوم شده است و در انتظار پایان حکم و بازگشت به خانه است و من هم به اعدام محکوم و ممنوعالملاقات شدهام و نمیدانم که بعدها چه میشود. بیش از هر چیز و هر کس به قلب داغدیده و حسرتهای مادرم فکر میکنم از اینکه چگونه این روزها را تحمل کرده است یا تحمل میکند.
زمانی به این فکر میکردم که این همه رنج و این همه ترس از کجا میآید و دلیل واقعی ظلمی که به خانوادهی من روا میرود چیست. امروز و همهی روزها و لحظاتی تلخی که از همان نوجوانی تجربه کردهام بیش از پیش، جواب روشن این سوالات را میدهند؛ همیشه دوست داشتهایم با کسانی که میشناسیم، با همسایهها، با افراد جامعه و مردمی که با آنها در مکانی که زندگی کردهایم صمیمی باشیم و احساس نزدیکی کنیم و در خوشی و ناخوشی در کنار هم باشیم. امروز فکر میکنم این درسها را پیش از هر کسی از مادر و پدرم یاد گرفتهام. چرا باید کارگران اینگونه زندگی کنند؟ چرا باید کودکان کار کنند و رنج بکشند؟ چرا باید زنان و مادرانمان این همه رنج و مرارت تبعیض را تحمل کنند؟ چرا مکانی که در آن زندگی میکنیم و در آنجا بزرگ شدهایم آتش بگیرد و آلوده شود؟ و چرا نباید همهی ما آزاد باشیم و در کنار هم آزادی را تجربه کنیم؟
کم نیستند کسانی که این سؤالها را با صدای بلند کرده و به جرمهای گوناگون محکوم شدهاند: محاربه، ضد انقلاب، وابسته به گروههای تروریستی، شبکههای جاسوسی استکبار و عضویت در گروههای معاند. من هم یکی از همان کسانی هستم که در جستجوی جواب این سوالها بودهام و تلاش کردهام که برای تک تک سوالاتی که داشتهام پاسخی درخور بیابم از طریق دفاع از فعالیت مدنی و سیاسی، زیست محیطی، حقوق بشری، دفاع از حقوق کودکان، زنان و کارگران و تمامی کسانی که همدل و همدرد بودهایم.