#تکمیلی🔴نامه توضحی آبتین بهرنگ (محمد غلامزاده) در خصوص شیوهی بازداشت و ابلاغ حکمچه فرقی میکرد زندانی در چشم انداز باشد یا دانشگاهی؟
من، آبتین بهرنگ (محمد غلامزاده) دانشجو دکتری علوم سیاسی
دانشگاه تهران در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۱ توسط نیروهای امنیتی بدون ارائه حکم جلب بازداشت شدم و باوجود عدم مقاومت در مقابل بازداشت مورد ضرب و شتم و فحاشی قرار گرفتم. با تحمل ۱۲ ساعت بازجویی مداوم در یک روز و بازجوییهای متعدد دیگر که همراه با تحقیر، تهدید و فشار روانی سنگین بود مواجه شدم.
روزهایی که در اوین بودم شنیدهها را به چشم دیدم. در آنجا ما به چشم آنان انسان نبودیم. ما موجوداتی بودیم در زیر سیطره کارگذارانی که ایدئولوژی، انسانیت را از آنها زدوده بود. در راهروی باریک ۲۴۱ تراکم بازداشتیها به نحوی بود که در فضای محدود و فشرده بهم میخوابیدیم. کمبود اکسیژن و خفگی هوا منجر به بیحالیمان میشد؛ از حال رفتن افراد برایمان عادی شده بود. همهمان که بیش از صد نفر بودیم تنها از یک سرویس بهداشتی و حمام استفاده میکردیم و از همانجا نیز آب میخوردیم. پس از گذراندن ۱۳ روز حبس در بازداشتگاه اوین به زندان
تهران بزرگ منتقل شدم. در تاریخ ۱۱ آبان بدون اطلاع قبلی و بیآنکه بتوانم خبر انتقالم را به اطلاع خانواده و وکیلم برسانم، به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب
تهران به ریاست قاضی صلواتی اعزام شدم. در جلسه اول دادگاه بدون این که وکیلم بتواند پرونده را مطالعه کند و بی آگاهی از کیفرخواستم - که از حقوق متهم میباشد- در دادگاهی ده دقیقهای محاکمه شدم. در تاریخ ۲۳ آبان جهت ابلاغ رای به دادگاه اعزام شدم و به اشد مجازات، ۵ سال حبس تعزیری، دو سال ممنوعالخروجی، دو سال ممنوعیت از انجام هرگونه فعالیت سیاسی و فعالیت در فضای مجازی محکوم شدم. با توجه به اینکه وکیلم امکان همراهی و تدارک دفاع را نداشت لایحهی اعتراضی را که میبایست وکیلم تکمیل کند خودم ارائه دادم. در تاریخ ۳ام دی ماه، شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر حکم ۴ سال حبس تعزیری را به خانوادهام ابلاغ کرد. ۴ سال حبس! این است خلاصه جوانی یک دانشجوی معترض. من در زندان، شریفترین انسان ها را دیدم. به جرم این که دهانهایشان را نبستند و فریاد زدند: [ نمیخواهیم، نمیخواهیم که بمیریم! ] جای هیچکدام ما زندان نیست. [ما]یی که در دادگاهای فرمایشی و چند دقیقهای برای زندگیمان تصمیم گرفته میشود؛ به زندان محکوم میشویم، پای چوبه دار میرویم با این حال زندگی و مبارزه را ارج مینهیم. من دانشجویی هستم که جرمم بیتفاوت نبودن و سر خم نکردن و چشم فرو نبستن است.
در اینجا من حل شدن
دانشگاه را در زندان دیدم و آموزگارانی که در قلههای فروتنی درس ادب، اخلاق و انسانیت میدهند و در جدالی پایانناپذیر با خاموشی هستند. در سیستمی که عدالت در آن معنایی ندارد و قانون در چمبره ایدئولوژی گرفتار آمده است تنها تکیهگاه محکومان سیاسی حمایت [ما]ییست که بیرون این دیوارهای بلند زندان، همفکر و همراه ما هستند.
#دانشگاه_تهران