#یک_قسمت_از_یک_کتاب🙇🏻♀️همه چیز از همین
یک نگاه شروع شد؛
یک نگاه حریصانه. معلم که آمد به کلاس، نگاه غزال افتاد به دست طهورا. طهورا
یک ساعت طلایی به مچش بسته بود. غزال با خودش گفت: «چه میشد اگر این ساعت مال من بود؟ اصلاً این ساعت به دست طهورا اضافی است.» رفت توی خیال و ساعت
را در دست خودش دید. داشت ساعت
را به همه نشان میداد. با غرور سرش
را بالا گرفته بود، احساس خوبی داشت و لذت میبرد از اینکه همه با دهان باز به ساعت طلاییاش نگاه میکردند.
🙇🏻♀️غزال از خیال بیرون آمد در حالی که هنوز نگاهش به ساعت طهورا بود. عقربه ثانیهشمار حرکت میکرد، معلم هم درس میداد و بچهها مطالب معلم
را مینوشتند. غزال هم خودکار
را روی دفترش حرکت میداد که مثلاً
دارد مینویسد؛ اما نگاه از ساعت برنمیداشت: «آخر اگر میشد
یک جوری این ساعت
را مال خودم بکنم... فهمیدم، میروم به خانم معلم میگویم طهورا ساعتم
را دزدیده... نه... نه... فکر خوبی نیست. آها میروم میگویم که طهورا سرم
را کلاه گذاشته،
یک رواننویس داده و ساعتم
را گرفت. اینمنطقیتر است. ولی من که رواننویس ندارم... چه میدانم... میگویم پول کمی داده و ساعتم
را با کلک گرفته...»
👈ادامه داستان در
👇📚 #امام_سجاد (ع)
📚👈از مجموعه
#یک_نفر_تو_را_دوست_دارد 👉🦋از
#کتاب_های_پروانه 🦋🖊نویسنده:
#علی_باباجانی 🖊📗ناشر:
#به_نشر 📗📘قطع: وزیری کوتاه
📘📙شمارگان: 1000 نسخه
📙💰قیمت: 65 هزار ریال
💰 👈این
#کتاب را میتوانید از
www.Behnashr.com و فروشگاههای
#کتاب #به_نشر #انتشارات_آستان_قدس_رضوی تهیه کنید.
#داستان_مذهبی #كتاب_مذهبي 🆔 @behnashr📩30003209
http://uupload.ir/files/j42q_img_20180421_215737_069.jpg