#یک_قسمت_از_یک_کتاب💦ادریس نفسزنان از کوه بالا رفت. به چشمهای رسید و کاسه دستانش را پر از آب کرد و نوشید. سپس رو به آسمان کرد و گفت: «پروردگارا! مرا به سوی پادشاه ستمگری فرستادی تا دین خودم را به او بگویم اما او قصد کشتن مرا دارد.»
💬جبرئیل فرود آمد و گفت: «در کوه پنهان شو و نابودی او را به عهده خداوند بگذار. خداوند به عزت خود قسم یاد میکند که سلطنت او را ویران کند.»
💬ادریس خشنود شد و گفت: «پروردگارا! حاجتی دارم.»
جبرئیل از سوی خداوند گفت: «حاجتت را بگو تا آن را برآورده کنم.»
🌧ادریس گفت: «حاجت من این است که بر این شهر و اطراف آن باران نباری تا زمانی که من بگویم.»
خداوند گفت: «من حاجتت را برآورده میکنم و برای آنها باران نمیفرستم تا زمانی که تو از من باران بخواهی.»
📚 #باران_بخواه_باران 📚🖊نویسنده:
#فریبا_کلهر 🖊🦋از سری
#کتاب_های_پروانه 🦋📗ناشر:
#به_نشر📗📘قطع: وزیری کوتاه
📘📙شمارگان: 1000 نسخه
📙💰قیمت: 70 هزار ریال
💰 👈این کتاب را میتوانید از
www.Behnashr.com و فروشگاههای کتاب
#به_نشر (
#انتشارات_آستان_قدس_رضوی ) تهیه کنید.
🆔 @behnashr📩30003209
http://uupload.ir/files/xc2x_1.jpg