✂️ #برشی_از_یک_کتاب يك روز صبح با صداى استارت ماشينى از خواب بيدار شدم.
استارت مداوم بود و جرقه ها زياد و مايع قابل احتراق، اما با اين وصف حركتى نبود و پيشرفتى نبود. من به ياد جرقه هايى افتادم كه در زندگى خودم مدام سرمى كشيدند، و به ياد استعدادهايى افتادم كه قابل سوختن بودند و به ياد ركود و توقفى افتادم كه با اين همه جرقه و استعداد گريبان گيرم بوده است. در اين فكر رفتم كه ببينم نقص از كجاست، كه شنيدم راننده مى گويد: بايد هلش داد، هوا برداشته است. و همين جواب من بود.
هنگامى كه هواها وجود مرا در بر مى گيرند و دلم را هوا برمى دارد، ديگر جرقه ها برايم كارى نمى كنند و اگر مى خواهم به راه بيفتم بايد هلم بدهند و ضربه اى بزنند و راهم بيندازند تا آن همه استعداد، راكد نماند.
#مسئوليت_و_سازندگى #علی_صفایی_حائریانتشارات
#لیله_القدرصفحه 109.
@cafekerase@hozefirooze