🕊️کاهلی در گوشهای افتاد سُست
خسته و رنجور ، امّا تندرست …
عنکبوتی ديد بر در ، گرم ِکار
گوشهگير از سرد و گرم ِروزگار
دوک ِهمّت را به کار انداخته
جز ره سعی و عمل نشناخته ...
زاويه بیحد، مثلث بیشمار
اين مهندس را که بود آموزگار ؟
پست و بیمقدار ، امّا سربلند
ساده و يکدل، ولی مشکلپسند …
اوستاد اندر حساب ِرسم و خط
طرح و نقشی خالی از سهو و غلط
گفت کاهل کاين چه کار سرسریست
آسمان، زين کار کردنها بَریست
میتَنی تاری که جاروبش کنند
میکشی طرحی که معيوبش کنند
هیچگه عاقل نسازد خانهای
که شود از عطسهای ويرانهای
گفت آگه نيستی ز اسرارِ من
چند خندی بر در و ديوار من؟
علم ِره بنمودن از حق، پا ز ما
قدرت و ياری ازو ، يارا ز ما ...
در تکاپویيم ما در راه دوست
کارفرما او و کارآگاه اوست ...
گر دَرَد اين پرده، چرخِ پردهدر
رخت بر بندم ، روم جای دگر ...
گر ز يک کنجم براند روزگار
گوشۂ ديگر نمايم اختيار
ما که عمری پردهداری کردهايم
در حوادث ، بردباری کردهايم ...
سعی کرديم آنچه فرصت يافتيم
بافتيم و بافتيم و بافتيم ...
کار ما اينگونه شد، کار تو چيست؟
بار ما خالیست، در بار تو چيست؟
خانۂ من ريخت از باد هوا
خرمن ِتو سوخت از برق ِهویٰ
من بَری گشتم ز آرام و فراغ
تو فکندی باد ِنخوت در دماغ
ما زديم اين خيمۂ سعی و عمل
تا بدانی قدر وقت بیبدل ...
گر به کارِ خويش میپرداختی
خانهای زين آب و گل میساختی...
رنگرز شو، تا که در خُم هست رنگ
برق شد فرصت ، نمیداند درنگ …
گر بنایی هست بايد برفراشت
ای بسا امروز کآن فردا نداشت …
نقد ِامروز ار ز کف بيرون کنيم
گر که فردایی نباشد، چون کنيم؟...
#پروین_اعتصامی