✳ حسین برای تشویق بیشتر من برای کمک به مادرم یکراست به خانه مادرم میآمد و اگر ظرفها نشسته مانده بود، از چاه آب میکشید و سر حوض مینشست و ظرفها را می شست. لباسها را روی طناب پهن میکرد. سینی بزرگ را میآورد و مثل کدبانوها، برای قورمه سبزی، سبزی خُرد میکرد. مامان که این صحنهها را میدید، کِشانکشان تا لب مهتابی میآمد و از همان بالا، با صدایی که لرزش خفیفی داشت، میگفت: «حسین جان! الهی قربونت برم، عزیزم تو چرا داری کار میکنی؟ پروانه! نذار بچهام اینقدر ما رو شرمنده کنه.» حسین میخندید و با ساتور روی سبزیها میزد..
#حمید_حسام#خداحافظ_سالارخاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر پاسدار شهید
#حسین_همدانینشر بیست و هفت
صفخه ۱۴۹.
@Ab_o_Atash